ازدواج

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳ بهمن ۹۳، ۱۶:۵۷ - محمد
    khob bod

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوستی اسلامی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خواهشمندم در خصوص چند مسئله که برای من باعث ایجاد شبهه شده، مرا راهنمایی بفرمایید.

 


1.
آیا اینکه اسلام تعدد زوجات و عقد موقت را برای مردان جایز دانسته، منوط به وجود شرایط خاصی می‌‌باشد یا اینکه مرد می‌‌تواند بدون داشتن دلیل قانع کننده‌‌ای، تنها به این خاطر که تمایل به داشتن همسر دیگری دارد ازدواج مجدد نماید؟
در صورتی که مرد بدون رضایت همسر اول و داشتن دلیل مناسب همسر دیگری اختیار کند و این کار او موجب آزار همسر اول و فرزندانش شده و آنها را دچار مشکلات مادی و روحی نماید ازدواج دوباره او چه حکمی پیدا می‌‌کند؟ آیا از دیدگاه اسلام برقراری عدالت بین همسران از جمله ی شرایط چند همسری مردان نمی‌‌باشد؟

جواب سؤال1:
ازدواج موقت معمولا برای رفع ضرورت کسانی است که زمینه ازدواج دائم ندارند و غریزه جنسی برآنها فشار می‌‌آورد و همچنین اگر کسی ازدواج کرده باشد و غریزه جنسی او ارضاء نشود، می‌‌تواند ازدواج موقت کند و اذن همسر او شرط نیست، مگر آنکه هنگام عقد، همسر دائم شرط کرده باشدکه بدون اذن او ازدواج موقت نکند.
لکن در عین حال باید مصلحت خانواده در نظر گرفته شود و به خاطر ازدواج موقت، زندگی خانواده را دچار مشکلات نکند و رعایت عدالت بین همسران دائم شرط است و تمام احکام همسر دائم در ازدواج موقت جاری نمی‌‌شود.

 

 

2. برخی با استناد به این آیه قرآن که می‌‌فرماید «الرّجال قوّامون علی النساء» اینطور بیان می‌‌کنند که اسلام سرپرستی زنان را به عهده مردان گذاشته و به مردان حق حکمرانی بر زنان را داده است، پس مردان هرطور که صلاح بدانند و بخواهند می‌‌توانند با زنان رفتار کنند، آیا چنین برداشتی از این آیه درست است و منظور قرآن همین می‌‌باشد؟

جواب سؤال2:
معنای آیه شریفه؛ حکمرانی مطلق مردها بر زنها نیست، بلکه وظیفه سرپرستی بر عهده مردان است.
برای توضیح این مسئله لازم است که ببینیم مراد از برتری مردان دراین آیه شریفه چیست و فلسفه‌‌ی این امر چه می‌باشد؟
«
قوّام» به کسى گفته مى‏شود که تدبیر و اصلاح دیگرى را بر عهده دارد، وشرط سرپرستى و مدیریّت، داشتن لیاقت تأمین و اداره زندگى است(تفسیر نور،ج‏2، ص: 282)
باید توجه داشت که خانواده، یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زیرا رهبرى و سرپرستى دستجمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد، در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده و دیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد. قرآن در اینجا تصریح مى‏کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود(اشتباه نشود منظور از این تعبیر، استبداد و اجحاف و تعدى نیست بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورت‏هاى لازم است. این مسئله در دنیاى امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیئتى(حتى یک هیئت دو نفرى) مامور انجام کارى شود حتما باید یکى از آن دو، «رئیس» و دیگرى «معاون یا عضو» باشد و گر نه هرج و مرج در کار آنها پیدا مى‏شود ). سرپرستى مرد در خانواده نیز از همین قبیل است.(تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 371)
پس باید ببینیم که در امور خانواده این شایستگی ولیاقت در وجود مرد نهفته است یا در وجود زن و برای دانستن این مسئله لازم است به اصل خلقت مرد و زن برگردیم و وظیفه هریک از مرد و زن را در فلسفه خلقت و آفرینش انسان بررسی نمائیم.
اختلاف طبیعی مرد و زن
این حقیقت قابل انکار نیست که تفاوت‌‌های زیادی بین زن و مرد، هم ازنظر جسمی و هم ازنظر روحی وجود دارد. این تفاوت ها یک امر طبیعی است و برای کمال آفرینش و رفع نیازمندی‌‌های نوع انسانی لازم است و چنین تفاوت‌هایی در میان خود مردان نیز به چشم می‌‌خورد. برای نمونه:
همه انسان ها دراصل داشتن استعداد با هم مساوی اند، ولی درخصوصیت آن، براساس حکمت بالغه الهی، متفاوت از هم آفریده شده‌‌اند، تا با شکوفا شدن این استعدادهای مختلف، نیازمندی‌‌های اجتماعی انسان، در زمینه‌‌های متعدد تأمین گردد. مثلاً جامعه نیازمندی‌‌های مختلفی دارد، هم درزمینه مواد غذایی، هم در زمینه بهداشت و هم در زمینه عمران و، حکمت بالغه آفریننده، ایجاب نموده است که برای تأمین این نیازمندی ها، انسان ها را با استعداد‌‌های گونان بیافریند، تا با شکوفا شدن این استعدادها، ما یحتاج جامعه برآورده گردد.
برهمین اساس در یکی استعداد دکتر شدن، و در دیگری استعداد کشاورزی یا مهندسی و بیشتر وجود دارد. و هر کدام بر اساس وظیفه‌ای که دارد دراستخدام جامعه قرار می‌گیرد و بخشی از نیازمندی‌‌های اجتماعی را تأمین می‌‌نماید و این حقیقت را قرآن کریم چنین بیان می‌‌فرماید:
«
أهم یقسمون رحمةربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمة ربک خیر مما یجمعون»(زخرف:32)؛ «آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می‌‌کنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده(همدیگر را یاری رسانند)، و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوری می‌‌کنند بهتر است».
همان گونه که اختلاف در خصوصیت استعدادها، هرگز مایه برتری انسان بر انسانی دیگر نمی‌‌باشد؛ آفرینش طبیعی مرد و زن نیز این چنین است که در اصل انسانیت مشترکند ولی از نظر طبیعت آفرینش، با هم فرق می‌‌کنند و این تفاوت در خصوصیت مرد بودن و زن بودن، برای تکمیل آفرینش ورفع نیازمندی‌‌های طبیعی زندگی وکمال یافتن حیات اجتماعی است، زیرا اختلاف در خصوصیت آفرینش، بقاء نسل انسان را تضمین، و زمینه ایجاد محبّت در اجتماع وحرکت وتلاش به سوی کمال را فراهم می‌‌سازد.
اگر غیر از این می‌‌شد، آفرینش ناقص می‌‌گردید؛ و کمال اجتماعی در همین است که هم مرد باشد و هم زن، و هرکدام مشغول به وظایف مربوط به خودش باشد، و نظام احسن تکوین وتشریع خداوند، اقتضای چنین طرّاحی و ترسیمی را از جایگاه و نقش مرد وزن داشته است.
علاوه بر اختلاف جسمی، از نظر روحی نیز تفاوت‌‌هایی درآفرینش این دو جنس قرار دارد که آن هم به خاطر کمال حیات اجتماعی است. دراین زمینه به نظریات برخی از دانشمندان توجه نماییم.
نظر بعضی از دانشمندان در اختلاف جسمی و روحی بین زن ومرد:
الکسس‌کارل فیزیولوژیست وجراح زیست شناس معروف فرانسوی که شهرت جهانی دارد در کتاب «انسان موجود ناشناخته» می‌گوید: «زن ومرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفریده شده‌اند واین اختلافات وتفاوت ها، وظایف وحقوق آنها را متفاوت می‌‌کند».
«
ژاک لوربیت» درکتاب «زن در مقابل معلم» می‌گوید: «به طور قطع زن ومرد از لحاظ قوای جسمانی ودماغی واحساسات طبیعی با هم تفاوت دارند لکن این اختلاف دلیل تنـزل زن نیست».
دانشمند ایتالیائی به اسم مانتجازا، استاد علم وظائف الاعضاء(فیزیولوژی) درکتاب «فیزیولوژی زن» می‌‌گوید: «زن و مرد در مقام فیزیولوژی با هم اختلاف کامل دارند، ولی هیچ یک قوی ترازدیگری نیست،(این)اختلاف، نتیجه اختلاف وظیفه است».
اختلاف حقوق به خاطرتفاوت وظایف:
نکته جالبی که در کلام این دانشمند و در کلام الکسس کارل مشاهده می‌‌شود اینست که می‌‌گوید، تفاوت وظیفه و حقوق، بر اساس اختلاف طبیعی آنها است، یعنی هر کدام در دستگاه آفرینش، مطابق وظیفه‌‌ای که از نظر خلقت دارد، دارای حقوق می‌‌باشد واین بیان همان حقیقت است که: هر یک از مرد و زن وظائفی در دستگاه آفرینش دارد که از نظر جسمی و روحی هم مطابق با همان وظائف خلق شده است. مرد از نظرجسم نیرومند تر از زن آفریده شده است و هم چنین از نظر روحی در مردان قوه تعقل و تفکر بیشتر از زنان وجود دارد و در زنان قوه عاطفه و احساس ومحبّت بیشتر است. در مردان نوعا شجاعت در مقابل حوادث پیشی گرفته و مرد را قهرمان میدان زند گی قرار داده است ولی در نوع زنان صبر و شکیبائی سبقت گرفته است. همه اینها به خاطر تفاوت وظایف زن ومرد می‌باشد. برای نمونه، از آنجا که زن پایگاه پیدایش وجود انسان است و رشد نونها‌لان در دامن او انجام می‌‌پذیرد، از نظر جسمی هم متناسب با حمل وپرورش و تربیت کودکان آفریده شده و از نظر روحی هم سهم بیشتری از عواطف واحساسات دارد[تا فرزندان را با محبّت وعاطفه تحویل اجتماع بدهد].
قانون زندگی، آنچنان دو جنس زن و مرد را به هم مرتبط ساخته که کمال هر یک جز در کنار دیگری ممکن نیست، و این تنوع در خلقت، نه تنها عامل بقای نسل انسانی است بلکه عامل تکامل، محبت و الفت نوع نیز می‌‌باشد، این کمال والفت در صورتی بیشتر می‌‌شود که هرکدام به وظایف خاص خود عمل نماید.
با توجه به تفاوت جسمی و روحی که میان زن و مرد وجود دارد، هر کدام دارای وظیفه مشخص و معین در امور خانوادگی واجتماعی هستند که اگر وظایف مرد به زن و بالعکس داده شود و یا تساوی در تمام کارها باشد، مخالف با فطرت آفرینش و برخلاف عدالت انسانی است، لذا هرکدام باید به وظیفه خود عمل نماید تا از مزایای وجودی خویش بهره‌‌مند گردد.
اسلام با رعایت همین عدالت دربرخی کارهای اجتماعی که نیاز به دقت بیشتردارد. مانند سرپرستی کانون خانواده وغیره، مرد را مقدم بر زن داشته است و این تقدّم یا قوام بودن مرد بر زن، به خاطر برتری مرد در اصل خلقت نمی‌‌باشد، بلکه به خاطر وظیفه طبیعی و توانمندی جسمی مرد است، چون در مسائل اجتماعی و شم اقتصادی، تلاش وکوشش برای تأمین نیازمندی‌‌های لازم و اداره زندگی را مرد بهتر می‌‌تواند به عهده بگیرد. و به این جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلکه در امور اجتماعى مانند قضاوت و جنگ نیز بر زنان مقدّمند، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»، «وَ بِما أَنْفَقُوا» و به این خاطر نفرمود: «قوّامون على أزواجهم»، زیرا که مسئله‏ى زوجیّت مخصوص زناشویى است و خدا این برترى را مخصوص خانه قرار نداده است. گرچه برخى زنان، در توان بدنى یا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه، باید عموم را مراعات کرد، نه افراد نادر را.
نتیجه سرپرستى و قیمومیت مرد بر زن و سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانى آنها است و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر، زیرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهیزگارى دارد، بلکه به خاطر تفاوتهایى است که خداوند از نظر آفرینش، روى مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده.
در قسمت آخر مى‏‌‌فرماید: «و نیز این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند»، و این قوام و سرپرستی یک وظیفه طبیعی برای مردها است نه امتیاز معنوی.

 


3.
گفته شده در برخی از نسخه‌‌های نهج البلاغه آمده است که حضرت علی(ع) زنان را ناقص العقل دانسته‌‌اند. به نظر شما این سخن حقیقت دارد؟ در صورت صحت انتساب این گفته به حضرت، آیا منظور اینست که درک و شعور زنان از مردان کمتر بوده و از نظر عقلی دچار نقص می‌‌باشند یا مراد چیز دیگری بوده است؟

جواب سؤال3:
حدیث مذکور صحیح است ولی برای دانستن مفاد صحیح این نوع روایات، ابتدا لازم است به چند نکته اشاره کنیم؛
1-
از نظر اسلام، ملاک برتری زن و مرد بر همدیگر طبق تصریح قرآن؛ «تقوی و پاکدامنی» است و معصیت کار، ناقص العقل است و لو مرد باشد و پاکدامن، کامل العقل است ولو زن باشد.
2-
در روایات «نقص عقل» صفت ویژه انحصاری برای زنان نیست، بلکه همین وصف به مردان و نوع انسانی هم نسبت داده شده است. مثلاً امام علی(ع) می‌‌فرمایند: «إعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله»؛ «خودبینی شخص، نشانه ضعف(کمی و نقصان) خرد اوست». در این سخن، عُجب و خودمحوری، عامل نقص عقل شمرده شده است.
در روایت دیگر، پیروی از امیال و هواهای نفسانی، عاملی برای نابودی عقل شمرده شده است. بنابراین، شاید حدیث رسیده در باب نقص عقل زن، از همین دست احادیث باشد که منظور از آن، بیان حالتی است که عارض انسان می‌‌گردد، و کسانی که دارای صفت عجب، خودبینی، خودمحوری و... هستند، از کارایی عقلشان کاسته می‌شود، و آنان را دچار کم خردی می‌‌سازد، و هنگامی که این صفت ها با تربیت و تهذیب نفس از درون زدوده شد، موانع کارایی و روشنگری‌‌های عقل کنار می‌‌رود و دوباره عقل طبیعی انسان بارور می‌‌گردد.
از طرفی دیگر، فهم ما نسبت به درک معانی و منظور بعضی از احادیث کوتاه است. مثلاً در حدیثی، امام(ع)، زن را به دنده کج تشبیه نموده و می‌‌فرماید: «مَثَل زن مَثَل دنده کجی است که اگر به همین صورت بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود،(یعنی کجی را برطرف کنی) می‌‌شکند»؛ که غرض، کجی(به معنای ظاهری آن) نیست، زیرا دنده هیچ گاه راست نیست، بلکه اشاره به جایگاه دنده در بدن است، که حافظ اسرار بوده و خون ساز است و... زن نیز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهای خانواده جاری می‌‌کند و باعث چرخش حیات جامعه است و... دنده تا زمانی کارآیی دارد که وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر کسی بخواهد آن را راست کند، دیگر حافظ اسرار نیست و خون سازی ندارد.(کارآیی خود را از دست می‌‌دهد).
اینک با توجه به مطالب گذشته می‌‌گوییم: عقلی که در نهج البلاغه از امام علی(ع) درباره زنان نقل شده، ممکن است به معنای عقل تجربی و ابزاری باشد. یعنی: عقلى که دراین جا موردنظراست «عقل ابزارى» است که در تدبیر امور مادى و دنیایى به کار مى‌‌آید و هیچ ربطى به عقل کمالى ندارد. آنچه که ملاک انسانیت انسان است و به واسطه آن شخص به خداوند تقرب یافته و به کمال و سعادت دست مى‌‌یابد در زن و مرد یکسان است. کمتر بودن عقل ابزارى در زن ارتباط دقیق با مسوئولیتى دارد که به طور طبیعى و تکوینى بر دوش او نهاده شده است. به عبارت دیگر زندگى انسان لوازم و نیازهاى گوناگونى دارد که هر یک از آنها ابزارهاى ویژه‌‌‌اى مى‌‌طلبد. خداوند متعال در نظام زیباى هستى هر یک از دو جنس زن و مرد را به گونه‌‌ی خاصى و با ویژگى‌‌هاى ذاتى متمایزى آفریده و هر یک را با ابزارهاى ویژه‌‌اى مجهز ساخته است. در این راستا زن را کانون مهر و عطوفت و دلربایى قرار داده و مرد را مظهر قدرت و تدبیر.
بنابراین زن از جهاتى بر مرد برترى دارد و مرد در جهتى دیگر و هر یک به تناسب این ویژگى ها رسالتى ویژه بر دوش دارند. آن گاه هر دو را مکمل یکدیگر و زندگى را براساس آن کانونى از مهر و صفا و تدبیر و فعالیت قرار داده است.


4.
در صورتی که زن تمایل به برقراری روابط زناشویی با شوهرش داشته باشد و مرد از انجام این کار امتناع ورزد، آیا مانند زن که در صورت امتناع، موجب ارتکاب حرام می‌‌شود، برای مرد هم گناهی منظور می‌‌شود؟

جواب سؤال4:
احتیاط آن است که مرد در هر چهار شب یک مرتبه، هم خوابی با زن داشته باشد و در هر چهار ماه یک مرتبه نزدیکی داشته باشد و مرد نباید زن را به کلی در مسئله جنسی ترک کند و اگر زن اظهار نیاز جنسی کند، خوب است مرد پاسخ مثبت بدهد و اگر مرد توجه نکند و به خاطر آن زن به گناه کشانده شود، بر مرد واجب می‌‌شود که با پاسخ مثبت دادن به نیاز جنسی زن، او را از گناه نجات دهد.

 

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

پرسش :

اینکه متعه (ازدواج موقت) را عمر بن خطاب تحریم نموده و تغیر سنّت داده است ادعائی بدون دلیل است، چرا که پیامبر -صلی الله علیه و سلم- در موارد خاصی مانند جهاد آن را مجاز کرده بود. و بعد هم آن را تحریم نمودند دلیلی بر آن وجود ندارد.


پاسخ :

در این مورد به دو مطلب باید پرداخت گردد:
اول؛ رد ادعای نسخ آیه متعه دوّم؛ رد این ادعا، که متعه از سوی عمر بن الخطاب تحریم نشده است.
اما بخش نخست در قرآن، آیه‌ای مختص به متعه که در سورة نساء آیه 24 [1] آمده است برخی ادعا می کنند این آیه نسخ شده است در حالی که هیچ‌گاه آیات قرآن با خبر و روایات نمی‌تواند نسخ شود. به گفته امام شافعی؛ «هیچ‌گاه نمی‌توان آیة قرآن را با خبر و روایات نسخ نمود و ناسخ آیات قرآن منحصراً باید آیه دیگری از قرآن باشد.» مدعیان نسخ آیة متعه به چند آیه از قرآن اشاره می‌کنند، که از جملة آن‌ها آیة‌ 5 و 6 سورة مؤمنون است که می فرماید: «و آنها دامان خود را حفظ می کنند تنها آمیزش جنسی به همسران و کنیزان خود دارند که در بهره گیری از آنتها ملامت نمی شوند

در جواب آن می‌گوییم: در این آیات سخن از زوجیت است و از لوازم زوجیت، ارث بردن زوجین از هم دیگر است، و چون در متعه، طرفین از یکدیگر ارث نمی‌برند، پس متعه، زوجیت شناخته نمی‌شود، گرچه این جواب کامل نیست زیرا لازمة زوجیت ارث بردن نمی‌باشد. و چرا که بسا زوجیت باشد و زوجه هم، دائمه ‌باشد، ولی توریث بین زوجین نباشد و زوجه از زوج خود ارث نبرد مانند زوجه ذمیة دائمه و زوجة قاتله. چون لازم از بین رفت، پس ملزوم نیز از بین می‌رود. اما چون آیة متعه در سورة نساء وارد شده و سورة نساء مدنی است و سورة مؤمنون مکّی می‌باشد لذا آیة‌ متعه بعد از آن آیه نازل شده و است معقول نیست که ناسخ قبل از منسوخ نازل شده باشد.

در جواب آنان که می‌گویند نسخ آیه متعه، به آیة طلاق است.[2] می‌توان گفت: الف- شرط زوجیت این نیست که بتوان زن را طلاق داد، چه بسا زوجه‌های دائمه‌ای هستند که طلاق ندارند؛ مانند زوجة مرتده و زوجة‌ دائمه ملاعنه که اینها بدون طلاق رها می‌گردند. ب- طلاق فرع بر باقی بودن ‌آثار نکاح است. و در مورد متعه با تمام شدن مدّت متعه اساساً؛ نکاحی باقی نمی‌ماند تا بشود صیغهء طلاق جاری نمود و قبل از انقضای مدت هم اگر زوج از حق خود گذشت و بذل مدت نمود، باز نکاحی باقی نمی‌ماند تا طلاق واقع گردد. پس، ادعای نسخ آیة متعه به آیة طلاق صحیح نیست.
امّا جواب آنان که می‌گویند، نسخ آیة متعه به آیه عدّه[3] می‌باشد، بدین خاطر که عده در نکاح متعه کمتر است. آن هم صحیح نیست، زیرا متعه هم دارای عده است بر فرض آن که عده متعه کمتر باشد، این تقلیل مدت به دست خود شارع است، وبه موجب خبر موثق جایز گردیده است، صدمه‌ای به زوجیت متعه نمی‌زند، بنابراین نمی‌توان قلّت مدت عده را حمل به نسخ نمود.
امّا جواب آنان که می‌گویند: نسخ آیه متعه، به آیة حرمت می‌باشد[4]، چرا که متعه داخل در محرمات نکاح است. این تصور نیز باطل است، زیرا آیة متعه، از آیة تحریم مستثنی شده است و این امر از بدیهیات است، که حکم مستثنی غیر از مستثنی منه می‌باشد. در نهایت می‌توان گفت؛ هیچ یک از آیات شریفة مذکوره را نمی‌توان، ناسخ آیة متعه دانست.
اما اینکه ادعا شده است؛ دلیلی بر منع عمر بن خطاب از متعه نداریم، سخنی بی‌پایه است. چرا که بسیاری از بزرگان اهل سنت به این مطلب اذعان و تصریح دارند، ما برا ی روشن شدن مطلب، به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم.
الف- از ابی رجاء نقل شده که می‌گوید: آیه متعه در کتاب خدا نازل شده و رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- ما را به انجام آن امر فرمود و آیه‌ای که آن را نهی و نسخ نموده باشد نازل نشده است و بعداً مردی برای خودش گفت آنچه می‌خواست،[5]
ب- در زمان رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- ما متمتع می‌شدیم و مردی هر آنچه می‌خواست برای خودش گفت. [6]
ج- از جابر بن عبد الله نقل شده است؛ ما با یک مشت خرما وآرد متعه می‌کردیم، در عهد و ایام رسول اکرم -صلی الله علیه و سلم- و ابوبکر. تا آنکه عمر آنرا نهی کرد. [7]
د- از عروة بن زبیر نقل است، که خوله دختر حکیم وارد بر عمر شده وگفت: ربیع بن امیه استمتاع کرد و از زنی کامیاب شد و آن زن آبستن شد. پس عمر بیرون رفت در حالی که عبایش را از ناراحتی می‌کشید گفت؛ این متعه است اگر من جلوتر دربارة آن رأی داده بودم، هر آینه او را سنگسار می‌کردم. [8]
و- از حَکم پرسیدند آیا آیة متعة نساء منسوخه است؟ گفت: خیر. و علی -علیه السلام- فرمود: اگر عمر نهی از متعه نکرده بود، کسی زنا نمی‌کرد مگر شقی و جنایتکار. [9]
ش- از ابی جریج نقل است که ابن عباس می‌گفت؛ خداوند بر عمر رحم کند، متعه نبود مگر رحمتی از خدا که با مجاز کردن آن بر امت محمّد -صلی الله علیه و سلم- ترحم کرده بود و اگر عمر آنرا نهی نمی‌کرد کسی محتاج به زنا نمی‌شد مگر اندکی از مردم پست وبدبخت [10].
ک- از ابی سعید خدری و جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است، ما تا نیمی از خلافت عمر، صیغه می‌کردیم تا آنکه عمر مردم را از آن کار منع کرد.[11]
هـ- ابی رشد می‌گوید: ما در زمان رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- و ابوبکر و نیمی از خلافت عمرصیغه می‌کردیم سپس عمر مردم را از آن نهی کرد [12].
ی- آخرین دلیل گفتة خود خلیفه دوم می‌باشد که: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله -صلی الله علیه و سلم- و أنا انهی عنهما و أعاقب علیهما متعة الحج و متعة النساء»[13].

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.
حیات عمر بن خطاب، تالیف بکری.[1]- «فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضةً».
[2]-
طلاق/1.
[3]-
بقره/228، که می فرماید: «زنان مطلقه باید به مدت سه بار عادت ماهانه، انتظار بکشند(وعدّه نگه دارند)».
[4]-
نساء/23، که می فرماید: «حرام شده بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهران و...».
[5]-
صحیح مسلم، ج1، ص 474 ، و قرطبی، ج2، ص 365.
[6]-
صحیح بخاری، ج3، ص 151.
[7]-
صحیح مسلم، ج1، ص 395، و ابن ربیع، تیسیر الوصول، ج چهارم، ص262، و ابن حجر، فتح الباری، ج9، ص141.
[8]-
مالک، موطا، ج2، ص30، و شافعی، کتاب الام، ج7، ص 219، و بیهقی، سنن الکبری، ج7، ص206.
[9]-
تفسیر طبری، ج 5، ص 9، تفسیر رازی، ج3، ص200، تفسیر ابی حیان، ج 3، ص 218، تفسیر الدر منثور، ج2، ص140.
[10]-
جصاص، احکام القرآن، ج 2، ص 179، و ابن رشد، بدایه المجتهد، ج2، ص58، ابن رشد، النهایه، ج2، ص249، تاج العروس، ج10، ص200.
[11]-
عمدة القاری، ج8 ، ص310.
[12]-
بدایه المجتهد، ج3 ، ص58.
[13]-
جاحظ، البیان والتبیین، ج2، ص223، احکام القرآن جصاص، ج1، ص342 و ص345، و ج2، ص714، تفسیر قرطبی، ج2، ص370، ضوء الشمس، ج2، ص94، ابی صالح وطحاوی، ص294.

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

پرسش :
در کدام یک از آیات و روایات ازدواج موقت آمده؟ و چرا در زمان خلیفه دوّم منع شد؟ و اگر درست و صحیح می‏باشد چرا افراد اعتراض نکردند و در مقابل این کار مقاومت نکردند؟

 

پاسخ :
یکی از قوانین درخشان اسلام از دیدگاه مذهب جعفری این است که ازدواج به دو صورت می‏تواند انجام بگیرد دائم و موقت. ازدواج موقت و دائم در پاره‏ای از آثار با هم یکی هستند و در قسمتی اختلاف دارند، تفاوت اصلی و جوهری ازدواج موقت با دائم در این است که ازدواج موقت از لحاظ حدود و قیود "آزاد" است یعنی وابسته به اراده و قرارداد طرفین است. در قرآن کریم آیه‏ای که در مورد متعه (ازدواج موقت) نازل شده، آیه 24 از سوره نساء می‏باشد که اکثر قدمای مفسرین و تابعین آنها معتقدند که آیه مورد نظر درباره ازدواج موقت می‏باشد:[1]... فما ستمتعتم به منهن فأتوهنّ اجورهنَّ فریضة... یعنی و زمانی را که متعه (ازدواج موقت) می‏کنید، واجب است مَهر آنها را بپردازید.


روایاتی که در مورد متعه در منابع روائی شیعه وارد شده بسیار است، علامه شیخ حرّ عاملی در کتاب وسائل الشیعه تقریباً 46 باب برای متعه ذکر کرده‏اند که هر کدام از آن بابها در بیان چگونگی متعه اعم از اباحه، یا استحباب آن؟! در برخی موارد می‏باشد و ما به عنوان نمونه به چند مورد از آن احادیث اشاره می‏کنیم: 1- ابی‏بصیر می‏گوید از امام جعفر صادق (ع) درباره متعه پرسیدم: فرمودند آیه 24 سوره نساء فما ستمتعتم به منهن... دلالت بر حلال بودن متعه می‏کند. 2- عبداللّه بن سلیمان می‏گوید از امام جعفر صادق (ع) شنیدم که فرمودند: اگر عمر سبقت نمی‏گرفت و متعه را تحریم نمی‏کرد احدی، جز افرادیکه سرشتشان منحرف است زنا نمی‏کرد.[2]


مسلمانان اتفاق نظر دارند که در صدر اسلام ازدواج موقت مجاز بوده است [3] و رسول اکرم (ص) در برخی از سفرها که مسلمانان از همسران خود دور میافتادند و در ناراحتی بسر می‏بردند به آنها اجازه ازدواج موقت می‏داده است، و همچنین مورد اتفاق مسلمانان است که خلیفه دوم در زمان خلافت خود نکاح منقطع را تحریم کرد.[4] در مورد تصمیم خلیفه دوم احتمالات مختلف و تحلیل‏های متعددی ممکن است ابراز شود، در این میان توجیهی که علامه کاشف الغطاء بیان کرده‏اند قابل توجه است. ایشان می‏فرمایند: خلیفه از آن جهت به خود حق داد این موضوع را تحریم کند که، تصور می‏کرد این مسئله داخل در حوزه اختیارات ولی امر مسلمین است، و هر حاکم و ولی امری می‏تواند با اختیارات خود بحسب مقتضای عصر و زمان در این‏گونه امور دخل و تصرف کند.[5] به عبارتی دیگر، نهی خلیفه، نهی سیاسی بود نه شرعی و قانونی، طبق آنچه از تاریخ استفاده می‏شود، خلیفه در دوره زعامت، نگرانی خود را از پراکنده شدن صحابه در اقطار کشور تازه وسعت یافته اسلامی و اختلاط با ملل تازه مسلمان پنهان نمی‏کرد، تا زنده بود مانع پراکنده شدن آنها از مدینه بود، بطریق اولی از امتزاج خونی آنها با تازه مسلمانان قبل از آنکه تربیت اسلامی عمیقاً در آنها اثر کند ناراضی بود و آن را خطری برای نسل آینده بشمار می‏آورد و بدیهی است که این علت امر موقتی بیش نبود، و علت اینکه مسلمین آن وقت زیر بار این تحریم خلیفه رفتند این بود که فرمان خلیفه را بعنوان یک مصلحت سیاسی و موقتی تلقی کردند نه به عنوان یک قانون دائم. و الّا ممکن نبود خلیفه وقت بگوید پیغمبر چنان دستور داده است و من چنین دستور می‏دهم و مردم هم سخن او را بپذیرند.


ولی بعدها در اثر جریانات بخصوصی، سیره خلفای پیشین، بالاخص دو خلیفه اول یک برنامه ثابت تلقی شد و کار تعصب به آنجا کشید که شکل یک قانون اصلی بخود گرفت. به هر حال نفوذ و شخصیت خلیفه و تعصب مردم در پیروی از سیره و روش کشور داری او سبب شد که این قانون در محاق نسیان و فراموشی قرار گیرد و این سنّت که مکمّل ازدواج دائم است و تعطیل آن ناراحتیها بوجود میآورد برای همیشه متروک بماند.[6

منابع دیگر جهت مطالعه بیشتر
1.
ترجمه تفسیر المیزان، ج5 ذیل آیه 24 سوره نساء
2.
نظام حقوق زن در اسلام - شهید مطهری
3.
زن در آئینه جمال و جلال - استاد جوادی آملی.
[1] .
علامه سیّد محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، زیل آیه 24 سوره نساء - ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، ج5، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین، طبع 1346 هـ
[2] .
الشیخ محمد بن الحسن الحرّ العاملی - وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، متوفی 1104 ه ج14 باب متعه دار احیاء التراث العربی - بیروت، لبنان. علامه مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضر الفقیه، ج8، ص453، ناشر: بنیاد فرهنگ اسلامی حاج محمد حسین کوشانپور المطبعة العلمیه بقم المقدسه - و علق علیه و اشرف علی طبعه: سید حسین موسوی کرمانی، شیخ علی پناه اشتهاردی
[3] .
الفصول المهمه فی تألیف الامد - الامام عبدالحسین شرف الدین الموسوی - ص 67و 66 و 62 - ویلیها الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء "علیها السلام" - چاپ مکتبة الداوری، قم، ایران. صحیح مسلم - الامام ابی الحسین مسلم بن الحجاج القشیری النیشابوری - ج2، ص 28 باب متعه - دار احیاء التراث العربی - بیروت، لبنان
[4] .
الفصول المهمه ص66 / صحیح مسلم ج 2 ص 28 / تاریخ مفصل اسلام از طلوع اسلام تا عصر حاضر ج 1 ص 135 - نگارش و اقتباس عماد الدین حسین اصفهانی - چاپ کتابخانه اسلام 1337 هـ
[5] .
الفصول المهمه - ص 66 و 67
[6] .
نظام حقوق زن در اسلام - شهید مرتضی مطهری ص 47 تا 51 - دفتر نشر فرهنگ اسلامی مهرماه1353 خورشیدی - رمضان 1394 قمری.

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

پرسش :

آیا دختر باکره با شرط حفظ بکارت و نشکستن بعضی حریمها می تواند با کسی ازدواج موقت کند؟


پاسخ :

بلی دختر می تواند در عقد موقت شرط کند که نزدیکی انجام نشود البته اذن پدر در ازدواج دختر باکره به نظر بسیاری از فقها شرط است. (ر.ک توضیح المسائل دوازده مرجع، ج2، م2423 و، م2376)

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

 

سؤال 1: آیا در ازدواج مطلقاً چه موقت و چه دائم اگر دختر باکره باشد ولی سنش زیاد باشد آیا اذن پدر لازم است؟ در صورت عکس چطور یعنی اگر دختر باکره نباشد ولی سنش کم باشد؟ 
جواب: در دختر باکره بسیاری از فقها اذن پدر را شرط می داند و در دختر مدخوله کم سن چنانچه نتوانند صلاح و فساد خود را تشخیص دهد اذن پدر لازم است. (ر.ک توضیح المسائل مراجع، ج2، م2376)


سؤال 2: اگر دختری بدون اذن پدر ازدواج کند آیا عقد آنها صحیح است؟ 
جواب: بسیاری از فقها اجازه پدر را در ازدواج دختر باکره شرط می دانند و عقد بدون اذن پدر را باطل می دانند در خصوص مسئله می توانید از مرجع تقلید خودتان سؤال فرمایید. (همان مدرک و ر.ک استفتائات جدید امام (ره)، ج3، ص159، س4) 

سؤال 3: کسی که نه پدر دارد و نه جد پدری برای ازدواج باید از چه کسی اجازه بگیرد؟ 
جواب: اگر خودش بالغه باشد یعنی صلاح و فساد خود را تشخیص دهد اجازه خود او کافی است اگر چه مستحب است از برادر بزرگتر اذن بگیرد. (ر.ک تحریر الوسیله امام خمینی (ره)، ج2، ص256، م9 و استفتائات جدید امام (ره)، ج3، ص170، س29) 

سؤال 4: اگر دختری بداند که پدرش در صورت اطلاع از ازدواج موقت او با پسری به دلیل صلاحیت پسر و شناخته بودن او برای پدرش, مخالفتی نمی کند آیا می تواند بدون اطلاع پدرش صیغه عقد موقت بخواند؟ 
جواب: اطمینان به رضایت کافی نیست اگر دختر مستقیماً نمی تواند موضوع را با پدر مطرح کند به وسیله یکی از بستگان پدر را در جریان امر قرار دهد و از ارتباط دور از چشم خانواده جداً پرهیز نماید زیرا خدای نکرده ممکن است موجب پی آمدهای غیر قابل جبران گردد. (ر.ک توضیح المسائل 12 مرجع، ج2، ص451) 

سؤال 5: آیا در صیغه محرمیت اذن پدر دختر لازم است؟ 
جواب: صیغه محرمیت چیزی جز عقد موقت نیست و شرایط عقد موقت در آن لازم است. (ر.ک استفتائات امام (ره)، ج3، ص113، س87) 

سؤال 6: پسری است که بنا به وظیفه شرعی و نیازهای روحی تصمیم به ازدواج گرفته و دختر جوان رشیده بالغه ای را انتخاب نموده است که با او توافق کامل دارد, امّا پدر دختر موافقت نمی کند, تکلیف شرعی چیست؟ 
جواب: در ازدواج دختر باکره اذن پدر شرط است, بلی اگر دختر مائل به ازدواج باشد و پسر کفو عرفی و شرعی او هست و دختر بترسد که اگر او را رد کند بعداً شوهر خوبی پیدا نشود پدر نمی تواند او را منع کند؛ و در صورت منع, ولایتش ساقط می شود. (استفتائات امام (ره)، ج3، ص158، س1) 

سؤال 7: اگر دختری تصمیم به ازدواج گرفته باشد ولی پدر او در شهر دیگری باشد و به آسانی تماس با او و گرفتن اذن ازدواج ممکن نباشد ازدواج چه حکمی پیدا می کند؟ 
جواب: اگر طوری است که اجازه گرفتن از پدر ممکن نیست اشکال ندارد, ولی اگر تماس با او ممکن است ـ ولی مدّتی طول بکشد یا سخت باشد ـ بدون اجازه نمی تواند صیغه شود. (ر.ک استفتائات امام (ره)، ج3، ص164، س13) 

سؤال 8: پسری هستم که می خواهم با دختری ازدواج کنم, ولی پدر و مادرم با این ازدواج مخالفت می کنند, آیا اگر ازدواج کنم ازدواجم شرعی خواهد بود؟ 
جواب: اختیار ازدواج در دست خودش است, و پدر و مادر در ازدواج پسر ولایت ندارند, ولی تا می توانید رضایت آنها را تحصیل نمایید. (استفتائات امام (ره)، ج3، ص171، س31) 

سؤال 9: دختر باکره ای بدون اجازه پدرش شوهر اختیار نموده و به واسطه شکایت پدر ازدواج آنها باطل شده, ولی بلافاصله مجدّداً بدون اذن پدر و مادر با همان پسر ازدواج نموده, آیا ازدواج دوم با همان پسر صحیح است یا باطل؟ 
جواب: اگر در وقت ازدواج دوّم هنوز دختر باکره بوده اعتبار اذن پدر به قوّت خود باقی است. و اگر باکره نبوده ولایت پدر ساقط بوده است. (استفتائات امام (ره)، ج3، ص173، س34
)

  • amirali alavi