پرسش : سه عامل سبب شناخت صحیح و حفظ از اشتباه است:
سرانجام آشنایى هاى تلفنى و ازدواج هاى خیابانى
پی نوشت ها : [1].
مجله ى ایران جوان، ش 135، ص 21 و 22. شناخت قبل از ازدواج و رابطه آن با صیغه |
پرسش : سه عامل سبب شناخت صحیح و حفظ از اشتباه است:
سرانجام آشنایى هاى تلفنى و ازدواج هاى خیابانى
پی نوشت ها : [1].
مجله ى ایران جوان، ش 135، ص 21 و 22. شناخت قبل از ازدواج و رابطه آن با صیغه |
پرسش: در قرآن به کسانی که توانایی
ازدواج ندارند توصیه شده که عفت بورزند نه اینکه بروند متعه کنند!
وَلْیَسْتَعْفِفِ
الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّیٰ یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ... ﴿نور33﴾
و کسانی
که امکانی برای ازدواج نمییابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود
آنان را بینیاز گرداند.
پاسخ: « ازدواج » که در آیه فوق توصیه
شده، دو نوع است ؛ دائم و موقت. هر کس به هیچکدام دسترسی نداشت « باید » عفت بورزد
و هر کس دسترسی داشت، می تواند از « هر کدام » که دوست داشت
استفاده کند.
در مورد
تهمت بی عفتی که ممکن است به انجام دهنده متعه زده شود هم باید گفت که منظور از
عفت ورزی، دوری از حرام است و خودداری از معصیت، نه دوری از لذت حلال یا خودداری
از مباحات! دستور دین این است که اگر دسترسی به نکاح داشتید می توانید از آن بهره
ببرید ولی اگر دسترسی به هیچ نکاحی نداشتید (ولو موقت) نباید به بهانه اینکه من
نیاز دارم و چه کنم و... معصیت کنید. بلکه باید نفس را کنترل کنید آن هم از حرام،
نه از حلال!!
مطلب مرتبط و مهم: اگه نمیتونی ازدواج کنی، خب صبر کن!
خواهشمندم در خصوص چند مسئله که برای من باعث ایجاد شبهه شده، مرا راهنمایی بفرمایید.
1. آیا اینکه اسلام تعدد زوجات و عقد موقت
را برای مردان جایز دانسته، منوط به وجود شرایط خاصی میباشد یا اینکه مرد میتواند
بدون داشتن دلیل قانع کنندهای، تنها به این خاطر که تمایل به داشتن همسر دیگری
دارد ازدواج مجدد نماید؟
در صورتی که مرد بدون رضایت همسر اول و
داشتن دلیل مناسب همسر دیگری اختیار کند و این کار او موجب آزار همسر اول و
فرزندانش شده و آنها را دچار مشکلات مادی و روحی نماید ازدواج دوباره او چه حکمی
پیدا میکند؟ آیا از دیدگاه اسلام برقراری عدالت بین همسران از جمله ی شرایط چند
همسری مردان نمیباشد؟
جواب سؤال1:
ازدواج موقت معمولا برای رفع ضرورت
کسانی است که زمینه ازدواج دائم ندارند و غریزه جنسی برآنها فشار میآورد و
همچنین اگر کسی ازدواج کرده باشد و غریزه جنسی او ارضاء نشود، میتواند ازدواج
موقت کند و اذن همسر او شرط نیست، مگر آنکه هنگام عقد، همسر دائم شرط کرده باشدکه
بدون اذن او ازدواج موقت نکند.
لکن در عین حال باید مصلحت خانواده در
نظر گرفته شود و به خاطر ازدواج موقت، زندگی خانواده را دچار مشکلات نکند و رعایت
عدالت بین همسران دائم شرط است و تمام احکام همسر دائم در ازدواج موقت جاری نمیشود.
2. برخی با استناد به این آیه قرآن که میفرماید «الرّجال قوّامون علی النساء» اینطور بیان میکنند که اسلام سرپرستی زنان را به عهده مردان گذاشته و به مردان حق حکمرانی بر زنان را داده است، پس مردان هرطور که صلاح بدانند و بخواهند میتوانند با زنان رفتار کنند، آیا چنین برداشتی از این آیه درست است و منظور قرآن همین میباشد؟
جواب سؤال2:
معنای آیه شریفه؛ حکمرانی مطلق مردها
بر زنها نیست، بلکه وظیفه سرپرستی بر عهده مردان است.
برای توضیح این مسئله لازم است که
ببینیم مراد از برتری مردان دراین آیه شریفه چیست و فلسفهی این امر چه میباشد؟
«قوّام» به کسى گفته مىشود که تدبیر و
اصلاح دیگرى را بر عهده دارد، وشرط سرپرستى و مدیریّت، داشتن لیاقت تأمین و اداره
زندگى است(تفسیر نور،ج2، ص: 282)
باید توجه داشت که خانواده، یک واحد
کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد،
زیرا رهبرى و سرپرستى دستجمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى
ندارد، در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده و دیگرى «معاون» و تحت نظارت
او باشد. قرآن در اینجا تصریح مىکند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود(اشتباه
نشود منظور از این تعبیر، استبداد و اجحاف و تعدى نیست بلکه منظور رهبرى واحد منظم
با توجه به مسئولیتها و مشورتهاى لازم است. این مسئله در دنیاى امروز بیش از هر
زمان روشن است که اگر هیئتى(حتى یک هیئت دو نفرى) مامور انجام کارى شود حتما باید
یکى از آن دو، «رئیس» و دیگرى «معاون یا عضو» باشد و گر نه هرج و مرج در کار آنها
پیدا مىشود ). سرپرستى مرد در خانواده نیز از همین قبیل است.(تفسیر نمونه، ج3،
ص: 371)
پس باید ببینیم که در امور خانواده این
شایستگی ولیاقت در وجود مرد نهفته است یا در وجود زن و برای دانستن این مسئله لازم
است به اصل خلقت مرد و زن برگردیم و وظیفه هریک از مرد و زن را در فلسفه خلقت و
آفرینش انسان بررسی نمائیم.
اختلاف طبیعی مرد و زن
این حقیقت قابل انکار نیست که تفاوتهای
زیادی بین زن و مرد، هم ازنظر جسمی و هم ازنظر روحی وجود دارد. این تفاوت ها یک
امر طبیعی است و برای کمال آفرینش و رفع نیازمندیهای نوع انسانی لازم است و چنین
تفاوتهایی در میان خود مردان نیز به چشم میخورد. برای نمونه:
همه انسان ها دراصل داشتن استعداد با
هم مساوی اند، ولی درخصوصیت آن، براساس حکمت بالغه الهی، متفاوت از هم آفریده شدهاند،
تا با شکوفا شدن این استعدادهای مختلف، نیازمندیهای اجتماعی انسان، در زمینههای
متعدد تأمین گردد. مثلاً جامعه نیازمندیهای مختلفی دارد، هم درزمینه مواد غذایی،
هم در زمینه بهداشت و هم در زمینه عمران و…، حکمت بالغه آفریننده، ایجاب نموده است
که برای تأمین این نیازمندی ها، انسان ها را با استعدادهای گونان بیافریند، تا با
شکوفا شدن این استعدادها، ما یحتاج جامعه برآورده گردد.
برهمین اساس در یکی استعداد دکتر شدن،
و در دیگری استعداد کشاورزی یا مهندسی و… بیشتر وجود دارد. و هر کدام بر اساس وظیفهای
که دارد دراستخدام جامعه قرار میگیرد و بخشی از نیازمندیهای اجتماعی را تأمین مینماید
و این حقیقت را قرآن کریم چنین بیان میفرماید:
«أهم یقسمون رحمةربک نحن قسمنا بینهم
معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و
رحمة ربک خیر مما یجمعون»(زخرف:32)؛ «آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟!
ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری
دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده(همدیگر را یاری رسانند)، و رحمت پروردگارت از تمام
آنچه جمع آوری میکنند بهتر است».
همان گونه که اختلاف در خصوصیت
استعدادها، هرگز مایه برتری انسان بر انسانی دیگر نمیباشد؛ آفرینش طبیعی مرد و
زن نیز این چنین است که در اصل انسانیت مشترکند ولی از نظر طبیعت آفرینش، با هم
فرق میکنند و این تفاوت در خصوصیت مرد بودن و زن بودن، برای تکمیل آفرینش ورفع
نیازمندیهای طبیعی زندگی وکمال یافتن حیات اجتماعی است، زیرا اختلاف در خصوصیت
آفرینش، بقاء نسل انسان را تضمین، و زمینه ایجاد محبّت در اجتماع وحرکت وتلاش به
سوی کمال را فراهم میسازد.
اگر غیر از این میشد، آفرینش ناقص میگردید؛
و کمال اجتماعی در همین است که هم مرد باشد و هم زن، و هرکدام مشغول به وظایف
مربوط به خودش باشد، و نظام احسن تکوین وتشریع خداوند، اقتضای چنین طرّاحی و
ترسیمی را از جایگاه و نقش مرد وزن داشته است.
علاوه بر اختلاف جسمی، از نظر روحی نیز
تفاوتهایی درآفرینش این دو جنس قرار دارد که آن هم به خاطر کمال حیات اجتماعی
است. دراین زمینه به نظریات برخی از دانشمندان توجه نماییم.
نظر بعضی از دانشمندان در اختلاف جسمی
و روحی بین زن ومرد:
الکسسکارل فیزیولوژیست وجراح زیست
شناس معروف فرانسوی که شهرت جهانی دارد در کتاب «انسان موجود ناشناخته» میگوید:
«زن ومرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفریده شدهاند واین اختلافات وتفاوت ها، وظایف
وحقوق آنها را متفاوت میکند».
« ژاک لوربیت» درکتاب «زن در مقابل معلم»
میگوید: «به طور قطع زن ومرد از لحاظ قوای جسمانی ودماغی واحساسات طبیعی با هم
تفاوت دارند لکن این اختلاف دلیل تنـزل زن نیست».
دانشمند ایتالیائی به اسم مانتجازا،
استاد علم وظائف الاعضاء(فیزیولوژی) درکتاب «فیزیولوژی زن» میگوید: «زن و مرد در
مقام فیزیولوژی با هم اختلاف کامل دارند، ولی هیچ یک قوی ترازدیگری
نیست،(این)اختلاف، نتیجه اختلاف وظیفه است».
اختلاف حقوق به خاطرتفاوت وظایف:
نکته جالبی که در کلام این دانشمند و
در کلام الکسس کارل مشاهده میشود اینست که میگوید، تفاوت وظیفه و حقوق، بر
اساس اختلاف طبیعی آنها است، یعنی هر کدام در دستگاه آفرینش، مطابق وظیفهای که
از نظر خلقت دارد، دارای حقوق میباشد واین بیان همان حقیقت است که: هر یک از مرد
و زن وظائفی در دستگاه آفرینش دارد که از نظر جسمی و روحی هم مطابق با همان وظائف
خلق شده است. مرد از نظرجسم نیرومند تر از زن آفریده شده است و هم چنین از نظر
روحی در مردان قوه تعقل و تفکر بیشتر از زنان وجود دارد و در زنان قوه عاطفه و
احساس ومحبّت بیشتر است. در مردان نوعا شجاعت در مقابل حوادث پیشی گرفته و مرد را
قهرمان میدان زند گی قرار داده است ولی در نوع زنان صبر و شکیبائی سبقت گرفته است.
همه اینها به خاطر تفاوت وظایف زن ومرد میباشد. برای نمونه، از آنجا که زن پایگاه
پیدایش وجود انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام میپذیرد، از نظر جسمی
هم متناسب با حمل وپرورش و تربیت کودکان آفریده شده و از نظر روحی هم سهم بیشتری
از عواطف واحساسات دارد[تا فرزندان را با محبّت وعاطفه تحویل اجتماع بدهد].
قانون زندگی، آنچنان دو جنس زن و مرد
را به هم مرتبط ساخته که کمال هر یک جز در کنار دیگری ممکن نیست، و این تنوع در
خلقت، نه تنها عامل بقای نسل انسانی است بلکه عامل تکامل، محبت و الفت نوع نیز میباشد،
این کمال والفت در صورتی بیشتر میشود که هرکدام به وظایف خاص خود عمل نماید.
با توجه به تفاوت جسمی و روحی که میان
زن و مرد وجود دارد، هر کدام دارای وظیفه مشخص و معین در امور خانوادگی واجتماعی
هستند که اگر وظایف مرد به زن و بالعکس داده شود و یا تساوی در تمام کارها باشد،
مخالف با فطرت آفرینش و برخلاف عدالت انسانی است، لذا هرکدام باید به وظیفه خود
عمل نماید تا از مزایای وجودی خویش بهرهمند گردد.
اسلام با رعایت همین عدالت دربرخی
کارهای اجتماعی که نیاز به دقت بیشتردارد. مانند سرپرستی کانون خانواده وغیره، مرد
را مقدم بر زن داشته است و این تقدّم یا قوام بودن مرد بر زن، به خاطر برتری مرد
در اصل خلقت نمیباشد، بلکه به خاطر وظیفه طبیعی و توانمندی جسمی مرد است، چون در
مسائل اجتماعی و شم اقتصادی، تلاش وکوشش برای تأمین نیازمندیهای لازم و اداره
زندگی را مرد بهتر میتواند به عهده بگیرد. و به این جهت، مردان نه تنها در امور
خانواده، بلکه در امور اجتماعى مانند قضاوت و جنگ نیز بر زنان مقدّمند، «بِما
فَضَّلَ اللَّهُ»، «وَ بِما أَنْفَقُوا» و به این خاطر نفرمود: «قوّامون على
أزواجهم»، زیرا که مسئلهى زوجیّت مخصوص زناشویى است و خدا این برترى را مخصوص
خانه قرار نداده است. گرچه برخى زنان، در توان بدنى یا درآمد مالى برترند، ولى در
قانون و برنامه، باید عموم را مراعات کرد، نه افراد نادر را.
نتیجه سرپرستى و قیمومیت مرد بر زن و
سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانى آنها است و نه سبب
امتیاز آنها در جهان دیگر، زیرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهیزگارى دارد، بلکه به
خاطر تفاوتهایى است که خداوند از نظر آفرینش، روى مصلحت نوع بشر میان آنها قرار
داده.
در قسمت آخر مىفرماید: «و نیز این
سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهاى مالى در
برابر زنان و خانواده به عهده دارند»، و این قوام و سرپرستی یک وظیفه طبیعی برای
مردها است نه امتیاز معنوی.
3. گفته شده در برخی از نسخههای نهج
البلاغه آمده است که حضرت علی(ع) زنان را ناقص العقل دانستهاند. به نظر شما این
سخن حقیقت دارد؟ در صورت صحت انتساب این گفته به حضرت، آیا منظور اینست که درک و
شعور زنان از مردان کمتر بوده و از نظر عقلی دچار نقص میباشند یا مراد چیز دیگری
بوده است؟
جواب سؤال3:
حدیث مذکور صحیح است ولی برای دانستن
مفاد صحیح این نوع روایات، ابتدا لازم است به چند نکته اشاره کنیم؛
1- از نظر اسلام، ملاک برتری زن و مرد بر
همدیگر طبق تصریح قرآن؛ «تقوی و پاکدامنی» است و معصیت کار، ناقص العقل است و لو
مرد باشد و پاکدامن، کامل العقل است ولو زن باشد.
2- در روایات «نقص عقل» صفت ویژه انحصاری
برای زنان نیست، بلکه همین وصف به مردان و نوع انسانی هم نسبت داده شده است. مثلاً
امام علی(ع) میفرمایند: «إعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله»؛ «خودبینی شخص،
نشانه ضعف(کمی و نقصان) خرد اوست». در این سخن، عُجب و خودمحوری، عامل نقص عقل
شمرده شده است.
در روایت دیگر، پیروی از امیال و
هواهای نفسانی، عاملی برای نابودی عقل شمرده شده است. بنابراین، شاید حدیث رسیده
در باب نقص عقل زن، از همین دست احادیث باشد که منظور از آن، بیان حالتی است که
عارض انسان میگردد، و کسانی که دارای صفت عجب، خودبینی، خودمحوری و... هستند، از
کارایی عقلشان کاسته میشود، و آنان را دچار کم خردی میسازد، و هنگامی که این
صفت ها با تربیت و تهذیب نفس از درون زدوده شد، موانع کارایی و روشنگریهای عقل
کنار میرود و دوباره عقل طبیعی انسان بارور میگردد.
از طرفی دیگر، فهم ما نسبت به درک
معانی و منظور بعضی از احادیث کوتاه است. مثلاً در حدیثی، امام(ع)، زن را به دنده
کج تشبیه نموده و میفرماید: «مَثَل زن مَثَل دنده کجی است که اگر به همین صورت
بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود،(یعنی کجی را برطرف کنی) میشکند»؛
که غرض، کجی(به معنای ظاهری آن) نیست، زیرا دنده هیچ گاه راست نیست، بلکه اشاره به
جایگاه دنده در بدن است، که حافظ اسرار بوده و خون ساز است و... زن نیز حافظ اسرار
خانواده است، خون در رگهای خانواده جاری میکند و باعث چرخش حیات جامعه است و...
دنده تا زمانی کارآیی دارد که وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر کسی بخواهد آن را
راست کند، دیگر حافظ اسرار نیست و خون سازی ندارد.(کارآیی خود را از دست میدهد).
اینک با توجه به مطالب گذشته میگوییم:
عقلی که در نهج البلاغه از امام علی(ع) درباره زنان نقل شده، ممکن است به معنای
عقل تجربی و ابزاری باشد. یعنی: عقلى که دراین جا موردنظراست «عقل ابزارى» است که
در تدبیر امور مادى و دنیایى به کار مىآید و هیچ ربطى به عقل کمالى ندارد. آنچه
که ملاک انسانیت انسان است و به واسطه آن شخص به خداوند تقرب یافته و به کمال و
سعادت دست مىیابد در زن و مرد یکسان است. کمتر بودن عقل ابزارى در زن ارتباط
دقیق با مسوئولیتى دارد که به طور طبیعى و تکوینى بر دوش او نهاده شده است. به
عبارت دیگر زندگى انسان لوازم و نیازهاى گوناگونى دارد که هر یک از آنها ابزارهاى
ویژهاى مىطلبد. خداوند متعال در نظام زیباى هستى هر یک از دو جنس زن و مرد را
به گونهی خاصى و با ویژگىهاى ذاتى متمایزى آفریده و هر یک را با ابزارهاى ویژهاى
مجهز ساخته است. در این راستا زن را کانون مهر و عطوفت و دلربایى قرار داده و مرد
را مظهر قدرت و تدبیر.
بنابراین زن از جهاتى بر مرد برترى
دارد و مرد در جهتى دیگر و هر یک به تناسب این ویژگى ها رسالتى ویژه بر دوش دارند.
آن گاه هر دو را مکمل یکدیگر و زندگى را براساس آن کانونى از مهر و صفا و تدبیر و
فعالیت قرار داده است.
4. در صورتی که زن تمایل به برقراری روابط
زناشویی با شوهرش داشته باشد و مرد از انجام این کار امتناع ورزد، آیا مانند زن که
در صورت امتناع، موجب ارتکاب حرام میشود، برای مرد هم گناهی منظور میشود؟
جواب سؤال4:
احتیاط آن است که مرد در هر چهار شب یک
مرتبه، هم خوابی با زن داشته باشد و در هر چهار ماه یک مرتبه نزدیکی داشته باشد و
مرد نباید زن را به کلی در مسئله جنسی ترک کند و اگر زن اظهار نیاز جنسی کند، خوب
است مرد پاسخ مثبت بدهد و اگر مرد توجه نکند و به خاطر آن زن به گناه کشانده شود،
بر مرد واجب میشود که با پاسخ مثبت دادن به نیاز جنسی زن، او را از گناه نجات
دهد.
پرسش
:
اینکه متعه (ازدواج موقت) را عمر بن
خطاب تحریم نموده و تغیر سنّت داده است ادعائی بدون دلیل است، چرا که پیامبر -صلی
الله علیه و سلم- در موارد خاصی مانند جهاد آن را مجاز کرده بود. و بعد هم آن را
تحریم نمودند دلیلی بر آن وجود ندارد.
پاسخ :
در این مورد به دو مطلب باید پرداخت
گردد:
اول؛ رد ادعای نسخ آیه متعه دوّم؛ رد
این ادعا، که متعه از سوی عمر بن الخطاب تحریم نشده است.
اما بخش نخست در قرآن، آیهای مختص به
متعه که در سورة نساء آیه 24 [1] آمده است برخی ادعا می کنند این آیه نسخ شده است
در حالی که هیچگاه آیات قرآن با خبر و روایات نمیتواند نسخ شود. به گفته امام
شافعی؛ «هیچگاه نمیتوان آیة قرآن را با خبر و روایات نسخ نمود و ناسخ آیات قرآن
منحصراً باید آیه دیگری از قرآن باشد.» مدعیان نسخ آیة متعه به چند آیه از قرآن
اشاره میکنند، که از جملة آنها آیة 5 و 6 سورة مؤمنون است که می فرماید: «و
آنها دامان خود را حفظ می کنند تنها آمیزش جنسی به همسران و کنیزان خود دارند که
در بهره گیری از آنتها ملامت نمی شوند.»
در جواب آن میگوییم: در این آیات سخن از زوجیت است و از لوازم زوجیت، ارث بردن زوجین از هم دیگر است، و چون در متعه، طرفین از یکدیگر ارث نمیبرند، پس متعه، زوجیت شناخته نمیشود، گرچه این جواب کامل نیست زیرا لازمة زوجیت ارث بردن نمیباشد. و چرا که بسا زوجیت باشد و زوجه هم، دائمه باشد، ولی توریث بین زوجین نباشد و زوجه از زوج خود ارث نبرد مانند زوجه ذمیة دائمه و زوجة قاتله. چون لازم از بین رفت، پس ملزوم نیز از بین میرود. اما چون آیة متعه در سورة نساء وارد شده و سورة نساء مدنی است و سورة مؤمنون مکّی میباشد لذا آیة متعه بعد از آن آیه نازل شده و است معقول نیست که ناسخ قبل از منسوخ نازل شده باشد.
در جواب آنان که میگویند
نسخ آیه متعه، به آیة طلاق است.[2] میتوان گفت: الف- شرط زوجیت این نیست که بتوان
زن را طلاق داد، چه بسا زوجههای دائمهای هستند که طلاق ندارند؛ مانند زوجة مرتده
و زوجة دائمه ملاعنه که اینها بدون طلاق رها میگردند. ب- طلاق فرع بر باقی بودن آثار
نکاح است. و در مورد متعه با تمام شدن مدّت متعه اساساً؛ نکاحی باقی نمیماند تا
بشود صیغهء طلاق جاری نمود و قبل از انقضای مدت هم اگر زوج از حق خود گذشت و بذل مدت
نمود، باز نکاحی باقی نمیماند تا طلاق واقع گردد. پس، ادعای نسخ آیة متعه به آیة
طلاق صحیح نیست.
امّا جواب آنان که میگویند، نسخ آیة
متعه به آیه عدّه[3] میباشد، بدین خاطر که عده در نکاح متعه کمتر است. آن هم صحیح
نیست، زیرا متعه هم دارای عده است بر فرض آن که عده متعه کمتر باشد، این تقلیل مدت
به دست خود شارع است، وبه موجب خبر موثق جایز گردیده است، صدمهای به زوجیت متعه
نمیزند، بنابراین نمیتوان قلّت مدت عده را حمل به نسخ نمود.
امّا جواب آنان که میگویند: نسخ آیه
متعه، به آیة حرمت میباشد[4]، چرا که متعه داخل در محرمات نکاح است. این تصور نیز
باطل است، زیرا آیة متعه، از آیة تحریم مستثنی شده است و این امر از بدیهیات است،
که حکم مستثنی غیر از مستثنی منه میباشد. در نهایت میتوان گفت؛ هیچ یک از آیات
شریفة مذکوره را نمیتوان، ناسخ آیة متعه دانست.
اما اینکه ادعا شده است؛ دلیلی بر منع
عمر بن خطاب از متعه نداریم، سخنی بیپایه است. چرا که بسیاری از بزرگان اهل سنت
به این مطلب اذعان و تصریح دارند، ما برا ی روشن شدن مطلب، به تعدادی از آنها
اشاره میکنیم.
الف- از ابی رجاء نقل شده که میگوید:
آیه متعه در کتاب خدا نازل شده و رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- ما را به انجام
آن امر فرمود و آیهای که آن را نهی و نسخ نموده باشد نازل نشده است و بعداً مردی
برای خودش گفت آنچه میخواست،[5]
ب- در زمان رسول خدا -صلی الله علیه و
سلم- ما متمتع میشدیم و مردی هر آنچه میخواست برای خودش گفت. [6]
ج- از جابر بن عبد الله نقل شده است؛
ما با یک مشت خرما وآرد متعه میکردیم، در عهد و ایام رسول اکرم -صلی الله علیه و
سلم- و ابوبکر. تا آنکه عمر آنرا نهی کرد. [7]
د- از عروة بن زبیر نقل است، که خوله
دختر حکیم وارد بر عمر شده وگفت: ربیع بن امیه استمتاع کرد و از زنی کامیاب شد و
آن زن آبستن شد. پس عمر بیرون رفت در حالی که عبایش را از ناراحتی میکشید گفت؛
این متعه است اگر من جلوتر دربارة آن رأی داده بودم، هر آینه او را سنگسار میکردم.
[8]
و- از حَکم پرسیدند آیا آیة متعة نساء
منسوخه است؟ گفت: خیر. و علی -علیه السلام- فرمود: اگر عمر نهی از متعه نکرده بود،
کسی زنا نمیکرد مگر شقی و جنایتکار. [9]
ش- از ابی جریج نقل است که ابن عباس میگفت؛
خداوند بر عمر رحم کند، متعه نبود مگر رحمتی از خدا که با مجاز کردن آن بر امت
محمّد -صلی الله علیه و سلم- ترحم کرده بود و اگر عمر آنرا نهی نمیکرد کسی محتاج
به زنا نمیشد مگر اندکی از مردم پست وبدبخت [10].
ک- از ابی سعید خدری و جابر بن عبد
الله انصاری نقل شده است، ما تا نیمی از خلافت عمر، صیغه میکردیم تا آنکه عمر
مردم را از آن کار منع کرد.[11]
هـ- ابی رشد میگوید: ما در زمان رسول خدا
-صلی الله علیه و سلم- و ابوبکر و نیمی از خلافت عمرصیغه میکردیم سپس عمر مردم را
از آن نهی کرد [12].
ی- آخرین دلیل گفتة خود خلیفه دوم میباشد
که: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله -صلی الله علیه و سلم- و أنا انهی عنهما و
أعاقب علیهما متعة الحج و متعة النساء»[13].
معرفی منابع جهت
مطالعه بیشتر:
1. حیات عمر بن خطاب، تالیف بکری.[1]-
«فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضةً».
[2]- طلاق/1.
[3]- بقره/228، که می فرماید: «زنان مطلقه
باید به مدت سه بار عادت ماهانه، انتظار بکشند(وعدّه نگه دارند)».
[4]- نساء/23، که می فرماید: «حرام شده بر
شما مادرانتان و دخترانتان و خواهران و...».
[5]- صحیح مسلم، ج1، ص 474 ، و قرطبی، ج2، ص
365.
[6]- صحیح بخاری، ج3، ص 151.
[7]- صحیح مسلم، ج1، ص 395، و ابن ربیع،
تیسیر الوصول، ج چهارم، ص262، و ابن حجر، فتح الباری، ج9، ص141.
[8]- مالک، موطا، ج2، ص30، و شافعی، کتاب
الام، ج7، ص 219، و بیهقی، سنن الکبری، ج7، ص206.
[9]- تفسیر طبری، ج 5، ص 9، تفسیر رازی، ج3،
ص200، تفسیر ابی حیان، ج 3، ص 218، تفسیر الدر منثور، ج2، ص140.
[10]- جصاص، احکام القرآن، ج 2، ص 179، و ابن
رشد، بدایه المجتهد، ج2، ص58، ابن رشد، النهایه، ج2، ص249، تاج العروس، ج10، ص200.
[11]- عمدة القاری، ج8 ، ص310.
[12]- بدایه المجتهد، ج3 ، ص58.
[13]- جاحظ، البیان والتبیین، ج2، ص223،
احکام القرآن جصاص، ج1، ص342 و ص345، و ج2، ص714، تفسیر قرطبی، ج2، ص370، ضوء
الشمس، ج2، ص94، ابی صالح وطحاوی، ص294.
پرسش :
چرا یک زن مسلمان با یک مرد مسیحی نمیتواند
ازدواج کند امّا یک مرد مسلمان میتواند با یک زن مسیحی ازدواج کند؟
پاسخ :
قبل از پرداختن به جواب سؤال، ذکر
مطالبی به عنوان مقدّمه ضروری میباشد:
مطلب اول این است که کافر بر دو قسم
است: یک قسم آن کافر کتابی نامیده میشود مثل نصاری (مسیحی) و یهود که به وحدانیّت
خداوند و پیامبران خودشان و انبیاء گذشته ایمان داشته و به رسالت پیامبر اسلام
ایمان ندارند، و قسم دوم: کافر غیرکتابی نامیده میشوند و آنها کسانی هستند که نه
اعتقاد به خدا دارند و نه به انبیاء الهی بلکه یا ملحدند یا مشرک و بتپرست هستند.
مطلب دوم که قابل ذکر است این است که:
ازدواج در اسلام بر دو نوع است یکی ازدواج دائم و دیگری ازدواج موقّت. ازدواج دائم
عبارت است از ازدواجی که به طور دائم بین زن و شوهر با عقد خاص منعقد میگردد و
بدون طلاق این انعقاد زوجیّت قابل رفع نمیباشد. بر این ازدواج آثاری از قبیل وجوب
نفقة زن و تهیّة مسکن و سایر لوازمات زندگی بر شوهر و نیز حقوق خاص بین طرفین
مترتب میگردد.
ازدواج موقّت به ازدواجی گفته میشود
که با عقد مخصوص بین زن و شوهر برای مدّت محدود انعقاد و با انقضاء و تمام شدن
مدّت که ممکن است یک روز باشد یا بیشتر و کمتر، علقة ازدواج بین آنها خود به خود
از بین میرود و اکثر حقوق و آثاری که در ازدواج دائم مطرح است بر این ازدواج
مترتب نمیگردد و ازدواج موقّت به متعه معروف است که فقط در مذهب شیعه بر جواز
خودش باقی مانده است، و در مذهب اهل سنّت از طرف عمر حرام گردیده است.
مطلب سوم این است که: علماء شیعه و
سنّی اتّفاق بر این دارند که ازدواج زن مسلمان با کافر حرام است و فرق نمیکند
کافر اهل کتاب باشد مثل مسیحی و یهودی، یا اهل کتاب نباشد. و نیز ازدواج مرد
مسلمان به طور مطلق با زن کافر غیر کتابی به اتّفاق همة مسلمین حرام میباشد. امّا
در مورد زنهای اهل کتاب علماء شیعه و مراجع تقلید قائل به جواز ازدواج موقّت با
آنان میباشند.[1] و در ازدواج دائم با آنان اقوال مختلف است.
برخی از علماء و مراجع تقلید مثل امام
خمینی ـ رحمة الله علیه ـ و آیت الله بهجت و آیت الله اراکی و آیت الله فاضل
لنکرانی و ابن البرّاج عقد دائم با آنان را جایز نمیدانند.[2] آیت الله سیستانی
عقد دائم با زن اهل کتاب را بنابر احتیاط لازم جایز نمیداند.[3] آیت الله خویی و
آیت الله تبریزی ترک ازدواج با زن مسیحی و یهودی را احتیاط مستحب میدانند.[4] آیت
الله گلپایگانی ـ رحمة الله علیه ـ و آیت الله صافی گلپایگانی جواز ازدواج دائم با
آنان را خالی از قوّت ندانسته ولی در صورت تمکّن از ازدواج با زن مسلمان، ازدواج
با آنان بر طبق فتوای آنها کراهت شدیده دارد.[5] امّا اهل سنّت ازدواج دائم با
زنان اهل کتاب را حلال میدانند.[6]
بنابراین روشن شد که در اسلام ازدواج
زن مسلمان با کافر به طور مطلق حرام است، و نیز ازدواج مرد مسلمان با زن غیر اهل
کتاب مطلقاً جایز نمیباشد امّا با زن اهل کتاب اقوال مختلف بوده که بیان گردید.
و اینکه چرا یک زن مسلمان با یک مرد
مسیحی یا به طور کلّی با مرد کافر نمیتواند ازدواج کند، علّت آن با بیان امور زیر
روشن میگردد:
1. با توجّه به اینکه اسلام دین حق و
هدایت و در نتیجه راه رستگاری و نجات است، و خدای متعال در هر زمانی برای هدایت
بندگانش دین حق را با پیامبر و کتاب آسمانی خاص ارسال نموده و پیروی از آن را مایة
سعادت و نجات قرار داده است و از نظر خداوند هیچ دینی جز دینی که خودش آن را
فرستاده است مورد قبول نبوده و پیروان غیر دین اسلام را از زیانکاران میشمارد.[7]
پس با قطع نظر از هر دلیل شرعی، عقل سلیم انسان به تنهایی حکم میکند که یک فرد
مسلمان وقتی که در مسیر نجات و هدایت واقعی قرار گرفته است نباید به جرگة اهل باطل
بپیوندند تا چه رسد که یک زن مسلمان با کافر یا مسیحی ازدواج نموده و بدون پشتوانة
اجتماعی از طرف مسلمین در متن جامعة کفر قرار بگیرد و در نهایت از نور به سوی ظلمت
کشانده شده و از ولایت خداوند خارج و در تحت ولایت طاغوت قرار بگیرد.
بنابراین ازدواج یک زن مسلمان با کافر
مستلزم گمراهی و بدفرجامی اوست و به خاطر اهمیّت داشتن نجات انسان از گمراهی و
هدایت او در نزد خداوند، نه تنها یک زن مسلمان نباید با کفّار ازدواج کند بلکه اگر
از زنان کفّار کسی به سوی مسلمین هجرت نموده و پناهنده شود بعد از این که اسلام او
ثابت شد، به دستور قرآن[8] بر مسلمین حرام است که این زن را به اولیای او
برگردانند حتّی اگر پدر، شوهر، برادر و اقاربش به دنبال او بیاید و او را از
مسلمین طلب کند.[9]
2. مسئلة عزّت و شرافت که مخصوص خداوند،
پیامبر و مؤمنین است[10] اقتضاء میکند که نباید عزّت و شرف یک زن مسلمان با
ازدواج با کافر در اثر تسلّط کافر بر مقدرات و حیثیت او پایمال گردد، ولو این زن
قادر به حفظ دین خود در میان کفّار باشد، زیرا هم بر حسب تکوین و هم بر حسب قوانین
تشریعی و قراردادهای جوامع بشری مردها بر زنها سلطنت و قیّومیت دارند و این سلطنت
منحصر در زن و شوهر نبوده بلکه هم در دین اسلام و هم در ادیان دیگر حتّی قوانین
عرفی برای نوع مردها بر نوع زنها در جهات عامّهای که یک نوع ارتباط به زندگی هر
دو طرف دارد جعل شده است.[11] بر همین اساس خداوند بر طبق مقتضای ساختار جسمی و
تکوینی مرد و زن میفرماید:«مردان، سرپرست و خدمتگزار زنانند.»[12] بنابراین شوهر
بر همسرش یک نوع سلطنت دارد زیرا وقتی شوهر در برابر زن و فرزندان خود مکلّف و
موظّف است که تمام ضروریات زندگی از قبیل نفقه، پوشاک، منزل و سایر امور رفاهی و
آسایش را برای آنان مهیّا و آماده کند، این خودش یک نوع سلطنت برای او نسبت به
خانوادهاش از آن جمله همسرش ثابت میکند.
و از طرف دیگر خداوند میفرماید: کافر
ابداً نمیتواند بر مسلمان سلطنتی داشته باشد.[13] چون با این سلطنت عزّت و شرف
مسلمان زیر سؤال رفته و در برابر کفّار ذلّت نصیب او میگردد. پس به اقتضاء این دو
آیة شریفه ازدواج یک زن مسلمان با کافر حرام بوده و جایز نمیباشد.
3. بعضی از اقوال در حرمت ازدواج دائم مرد
مسلمان با زن کافر اهل کتاب مطرح بود. علّت آن را بعضیها آیة «لا تنکحوا المشرکات
حتّی یؤمنّ»[14] گرفته لکن این آیة شریفه که میفرماید: با زنان مشرک ازدواج نکنید
مگر بعد از اینکه ایمان بیاورند، انحراف به زنان غیر مسیحی و یهودی دارد. فخر
المحققین در عدم جواز ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب مینویسد: که ازدواج
مستلزم محبّت و مودّت بین زوجین است.[15] و از طرف دیگر آیهای که میفرماید: هیچ
قومی را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش
دوستی کنند.»[16]، مودّت و محبّت کافر را حرام نموده است.[17] بنابراین مرد مسلمان
با زن کافر هم نمیتواند ازدواج کند، مگر اینکه به صورت ازدواج موقّت باشد زیرا
در ازدواج موقّت مسئله مودّت و محبّت چندان نقشی ندارد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ازدواج با بیگانگان، محمّد ابراهیمی.
2. نظام حقوق زن در اسلام، استاد شهید
مرتضی مطهری.[1] . رجوع شود به باب نکاح، رسالههای عملیه، و کتابهای فقهی مراجع
تقلید و فقها فریقین.
[2] . رسالههای عملیه، باب النکاح، و جواهر
الفقه، قم، جامعه مدرسین، اول، 1411 ق، ص176.
[3] . توضیح المسائل، ص 501، مسئلة 2406.
[4] . رسالههای عملیه، باب نکاح.
[5] . رسالههای عملیه، باب نکاح.
[6] . ابن حزم اندلسی، المحلّی، بیروت،
دارالفکر، ج9، ص448، و الشروانی و العبادی، حواشی شروانی، بیروت، دار احیاء التراث
العربی، ج7، ص321.
[7] . آل عمران/85.
[8] . ممتحنه/10.
[9] . حلی، تذکرة الفقهاء، قم، آل البیت،
اول، 1417 ق، ج9، ص362.
[10] . منافقون/8.
[11] . طباطبایی، محمّد حسین، المیزان، قم،
مؤسسة نشر اسلامی، ج4، ص343.
[12] . نساء/34.
[13] . نساء/141.
[14] . بقره/221.
[15] . دوم/21.
[16] . مجادله/22.
[17] . ابن العلامه، فخر المحققین، ایضاح
الفوائد، بینا، اول، 1389 ق، ج3، ص23.
پرسش :
قانون
حکومت جمهوری اسلامی ایران دربارة متعه چیست؟ آیا ثبت آن از لحاظ قانون لازم است؟
پاسخ
:
ازدواج
برای انسان یک نیاز طبیعی است که از آفرینش ویژة آنان سرچشمه میگیرد و به همین
جهت ازدواج سنّت دیرینة اجتماعی است که از آغاز زندگی بشر بوده است. ازدواج پیمانی
است محترم که در میان تمام قبایل و ملل و در تمام اعصار و امکنه وجود داشته و
دارد. دین اسلام پیروان خود را به ازدواج دعوت نموده و اشباع این غریزة طبیعی را
از طریق ازدواج میسّر و تجویز کرده ، لذا از دیدگاه اسلام ازدواج امری مستحب و در
برخی موارد واجب است. چنانچه برای اشخاصی شرایط ازدواج دائم فراهم نباشد، دین
اسلام ازدواج موقت را پیشنهاد و تجویز کرده است. که بهترین راه برای جلوگیری از
انحراف است. قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران نیز در مواد 1075 تا 1077 ضمن تعریف نکاح
منقطع برخی از شرایط آن را بیان فرموده است.[1]
قوانین
جمهوری اسلامی ایران که برگرفته از شرع مقدس اسلام بوده یا به عبارتی خالی از
تناقض با دین مبین اسلام است این راهحل را برای جلوگیری از برخی انحرافات اجتماعی
تجویز کرده است و امکان آن برای مردان ازدواج کرده هم وجود دارد و برای آنها منعی
وجود ندارد، هر چند که این خود مرد است که باید ضرورت چنین امری را بسنجد.
نیز این
مطلب را باید خاطر نشان کرد که ازدواج موقّت در موارد زیادی مکروه بوده که برخی
عبارتند از:
1. جایی که تهمت زنا و ... زده شود.
2. جایی که باعث اذیت همسران دائم گردد.
3. جایی که انسان را از مسئولیتی باز دارد.
4. جایی که باعث خفت و سبکی گردد.
5. جایی که فقط برای هوسرانی باشد.
6. جایی که زن زناکار و بدکاره باشد.[2]
لذا از قرار دادن ازدواج موقت در اسلام هرگز منظور و مقصود این نبوده
است که وسیلة هوسرانی و هواپرستی و حرمسراسازی برای حیوان صفتان و یا وسیلة
بیچارگی برای عدهای از زنان اغفال شده و فرزندان بیسرپرست فراهم شود.[3]
امّا دربارة لزوم ثبت نکاح در دفاتر رسمی ازدواج و طلاق باید گفت که
قانونگذار در راستای حمایت از حقوق زوجه و کودکان (حق نفقه و ... ) ثبت ازدواج را
لازم شمرده است، زیرا ثبت نکاح از بسیاری از گفتگوهای نابهنجار و بینظمی دربارة
انکار ازدواج و نسب میکاهد و به ایجاد نظم در جامعه کمک شایانی میکند. به همین
دلیل در قانون ازدواج سابق مقرر کرده بودند: ... هر ازدواج و طلاق و رجوع باید در
یکی از دفاتر ... به ثبت برسد و چنانچه مرد و عاقدی که از اجرای این تکلیف خودداری
کنند از یک ماه تا شش ماه به حبس تأدیبی محکوم میشوند.[4]
چنانچه ملاحظه نمودید قانون ملزم کرده است که هر ازدواج (دائم و
موقت) باید ثبت شود، لکن این مجازات طبق نظریة شورای نگهبان غیرشرعی تشخص داده
شد،[5] لذا قانون مجازات اسلامی فقط برای عدم ثبت ازدواج دائم مجازات تعیین نموده
است.
بنابراین متعه و ازدواج موقت در اسلام و جمهوری اسلامی ایران یکی از
اموری است که برای جلوگیری از برخی انحرافات اجتماعی پیش بینی شده است، ولی نباید
از این امر مشروع سوء استفاده شود و وسیله ای برای هوسرانی، شهوترانی و ... گردد.
نیز در قانون ثبت ازدواج موقت لازم نیست، لذا عدم ثبت آن مجازات کیفری در پی
نخواهد داشت.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ناصر کاتوزیان، حقوق خانواده، ج اول، چ
چهارم، 1375.
2. حسین صفایی و اسدالله امامی، مختصر
حقوق خانواده، تهران، نشر دادگستر، 1376. [1] . نکاح وقتی منقطع (متعه) است که
برای مدت معینی واقع شده باشد، مادهی 1075، قانون مدنی.
[2] . مفید، متعه یا ازدواج موقت، و تغییر
سید حسین نجفی یزدی، قم، انتشارات ناظرین، 1382، ص 54.
[3] . مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام،
تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و هشتم، 1379، ص 68.
[4] . قانون اصلاح قانون ازدواج، مصوب 29 / 2
/ 1361. مادة 1.
[5] . روزنامة رسمی، ش 11502، مورخ 3 / 6 /
1363.
سؤال 1: با چه زنهایی ازدواج کردن حرام است لطفاً توضیح دهید؟
جواب: ازدواج با محارم حرام است مثل مادر و خواهر و مادرزن و مادربزرگ و خاله و عمه و برادرزاده و خواهرزاده و خواهر رضاعی و ... و همچنین ازدواج با زنهایی که طی سبب خاصی حرام مؤبد می شوند. (توضیح المسائل 12 مرجع، ج2، م2384 و 2388 و م2400)
سؤال 2: آیا انسان می تواند با خواهر زن خود ازدواج نماید؟
جواب: جمع بین دو خواهر در ازدواج صحیح نیست و حرام است. (استفتائات
امام (ره)، ج3، ص124، س120)
سؤال 3: بعد از طلاق و جدایی از زن اول که در عقد دائم بوده, پس از چه
مدتی می توان با خواهر او ازدواج نمود؟
جواب: اگر طلاق بائن است بعد از طلاق, و اگر رجعی است بعد از گذشت
ایّام عدّه می توان با او ازدواج کرد. (استفتائات امام (ره)، ج3، ص124، س119)
سؤال 4: آیا دو دختر که به هم چسبیده هستند و بالغ شده اند, می توانند
ازدواج کنند؟
جواب: مجرد اتصال آن دو مانع از ازدواج نیست و با مراعات وظائف و
شرایط شرعیه می توانند ازدواج کنند. (ر.ک استفتائات امام (ره)، ج3، ص125، س122)
سؤال 5: خانمی که در عده طلاق بوده با عدم علم به حرمت مؤبّد به عقد
دیگری درآمده است لطفاً حکم الهی را در این باره بیان فرمایید؟
جواب: عقد ازدواج در حال عدّه غیر سبب حرمت ابدی است. بلی در صورتی
که زن و مرد جاهل باشند به اینکه زن در عدّه است و یا جاهل باشند به اینکه عقد در
حال عدّه جایز نیست و دخول هم محقق نشده باشد حرمت ابدی پیدا نمی شود و فقط عقد
باطل است و بعد از گذشت عدّه می توانند با هم ازدواج کنند. (ر.ک استفتائات امام
(ره)، ج3، ص126، س125)
سؤال 6: ازدواج با فرد شرابخوار آیا حرام است؟
جواب: خیر کراهت شدیده دارد و مذموم است. (ر.ک استفتائات امام (ره)،
ج3، ص126، س126)
سؤال 7: عقد دائم اهل کتاب (مسلمان و مسیحی) یا غیر اهل کتاب مثل کمونیست
در صورتی که هر دو نفر در دین خود باقی بمانند صحیح است یا خیر؟
جواب: ازدواج دائم مسلمان با غیر
مسلمان ولو اینکه کتابی باشد باطل است, بلی ازدواج موقّت مرد مسلمان با زن کتابی
جایز می باشد ولی ازدواج با غیر اهل کتاب ولو اینکه موقّت باشد باطل است. (ر.ک استفتائات
امام (ره)، ج3، ص127)
سؤال 8: خانمی هستم که با مرد به ظاهر مسلمانی ازدواج کرده ام ولی پس از
مدّتی نماز را ترک کرده و به ضروریات دین اهانت نموده و اظهار کرده که اسلام را
قبول ندارد لطفاً بفرمایید که تکلیف من چیست؟ آیا او مرتد است؟
جواب: اگر خدا یا رسول خدا یا یکی از ضروریات دین را جدّاً انکار می
کند مرتدّ است, و شما باید از او جدا شوید و با او نامحرم هستید, و نیازی به طلاق
هم نیست. (ر.ک استفتائات امام (ره)، ج3، ص129، س135)
سؤال 9: اگر مردی با زن بیوه ای ـ نعوذ بالله ـ زنا کند, پس از آن
پشیمان شده و توبه کند, آیا می تواند با دخترآن زن ازدواج کند؟ اگر ازدواج کرده
تکلیف چیست؟
جواب: دختر کسی را که با او زنا کرده نمی تواند بگیرد و اگر گرفته
باید از هم جدا شوند, و بر یکدیگر حرام ابدی هستند. (ر.ک استفتائات امام (ره)، ج3،
ص298، س16)
سؤال 10: مردی در زمان طاغوت با زن شوهرداری زنا کرده, دادگاه آن زمان زن
زناکار را مجبور به طلاق از شوهرش می کند, مرد زناکار مدتی با آن زن زنا می کند و
بعداً او را به عقد خود در می آورد اکنون بچه دار هم شده اند, حکم این ازدواج و
بچه آنان چیست؟
جواب: زنا با زن شوهردار موجب حرمت ابدی آن زن بر زانی می شود, و
بعد از طلاق شوهر, ازدواج آنها با هم باطل است و در صورت اعتقاد به صحّت عقد, بچه
ها حکم ولد حلال را دارند. (ر.ک استفتائات امام (ره)، ج3، ص299، س17)
سؤال 11: اگر کسی در اثر جهل به حکم شرعی با خواهر کسی که با او لواط
نموده ازدواج نماید, و بعد از گذشت چندین سال با چند فرزند اکنون متوجه حرمت
ازدواج شده باشد, با در نظر گرفتن حیثیت فرد اکنون تکلیف شرعی چیست؟
جواب: اگر دخول محقق شده به لواط دهنده, عقد ازدواج باطل است, و
باید از هم جدا شوند, و با فرض جهل بچه ها حکم حلال زاده دارند. (ر.ک استفتائات
امام (ره)، ج3، ص302، س25)
سؤال 12: مردی که زن خود را سه بار طلاق داده است می تواند دوباره با او
ازدواج کند؟
جواب: زنی را که سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام می شود, ولی
اگر با شرایطی که در کتاب طلاق گفته شده با مرد دیگری ازدواج کند, شوهر اول می
تواند پس از طلاق دوباره او را برای خود عقد نماید. (ر.ک توضیح المسائل 12 مرجع،
ج2، م2527)
سؤال 13: چرا خواهر و برادر رضاعی حرام است با یکدیگر ازدواج کنند؟
جواب: این دو, برادر و خواهر رضاعی (شیری) یکدیگر می شوند و احکام
محرمیت بر آنها مترتب است و با وجود اینکه محرم هستند ازدواج آنها مشمول مسئله
حرمت ازدواج با محارم می گردد. (ر.ک تحریر الوسیله، ج2، ص268 کتاب النکاح مسئله 7)
سؤال 14: فرق ازدواج شرعی موقت و زنا در چیست لطفاً توضیح دهید؟
جواب: ازدواج موقت با زنا تفاوت های فراوانی دارد, که بعضی از آنها
عبارتند از:
1 ـ ازدواج موقت یک ازدواج شرعی و
قانونی و دارای آثار حقوقی خاصی است.
2 ـ در ازدواج موقت مهریه و مدت
ارتباط و حدود ارتباط روشن است.
3 ـ اگر فرزندی از ازدواج موقت به
وجود آید قانونی است و از پدر و مادر ارث می برد و پدر و مادر از او ارث می برند.
4 ـ مخارج طفل بر عهده پدر است و
مادر در صورت تمایل می تواند حضانت او را به عهده بگیرد.
5 ـ در ازدواج موقت در صورتی که
نزدیکی انجام گیرد پس از پایان مدت و یا بخشش بقیه مدت, زن تا دو مرتبه پاک شدن از
عادت ماهانه و یا 45 روز (در موردی که سن او کمتر از سن یائسگی باشد و عادت ماهانه
نبیند) باید عده نگهدارد و از همسری با دیگری اجتناب نماید گرفتن عده علاوه بر علل
و مصالحی که دارد موجب بهداشت روانی و جسمی برای زن می گردد.
6 ـ فرزندی که از زنا به دنیا
بیاید فرزند قانونی شخص محسوب نمی گردد و از پدر و مادر ارث نمی برد.
7 ـ از آنجا که حالات روانی پدر و
مادر در سلامت جسمی و روانی کودک نقش دارد اکثر فرزندانی که از زنا به وجود می
آیند از سلامت جسمی و روانی صحیحی برخوردار نیستند و سرانجام موجب مشکلاتی برای
جامعه می گردند و شاید یکی از حکمت هایی که موجب شده است تا در شرع مقدس اسلام از
دادن پستهای مهم (امام جماعت ـ مرجعیت برای تقلید ـ رهبری جامعه ـ شهادت در نزد
قاضی ـ قضاوت و ...) به ولدالزنا جلوگیری شود همین جهت باشد.
8 ـ در جوامع مختلف نگهداری از
فرزند غیر قانونی نوعی ننگ و زشت شمرده می شود و در نتیجه این گونه فرزندان یا به
وسیله سقط جنین یا پس از تولد کشته می شوند و یا از تربیت صحیح در آغوش پدر و مادر
محروم می گردند و با سپرده شدن به مراکز نگهداری اطفال مشکلات عاطفی و روانی خاصی
را به دنبال دارند مشکلات جسمی و روانی سقط جنین برای مادر بر کسی پوشیده نیست.
9 ـ در شرع مقدس اسلام به ازدواج
دائم و موقت تشویق گردیده و برای آن ثواب فراوان قائل شده اند در حالی که زنا حرام
شمرده شده و مرتکب آن اگر محصن نباشد به یکصد ضربه شلاق و اگر محصن باشد (مرد و زن
متأهل با شرایط خاص) به رجم یعنی سنگسار محکوم می گردد. برای توضیحات بیشتر می
توانید به جلد 21 کتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر مراجعه فرمایید. (ر.ک تحریر
الوسیله، ج2 القول فی النکاح المنقطع، ص288)
سؤال 15: آیا زنان متأهل هم می توانند ازدواج موقت کنند؟
جواب: زن متأهل نمی تواند با دیگری ازدواج نماید چه دائم و چه موقت
و اگر زن شوهردار با دیگری ارتباط جنسی داشته باشد علاوه بر آنکه حد شرعی زنای
محصنه رجم (سنگسار کردن) است بر آن مرد حرام ابدی می شود یعنی اگر شوهر هم آن زن
را طلاق دهد نمی تواند با مرد مذکور ازدواج نماید. (ر.ک تحریر الوسیله، ج2، ص283،
م8)
در نشریه ایران جوان ص 41 نامه ای از
یکى از منتقدان ازدواج موقت درج گردیده و عنوان شده است «ازدواج موقت به غیر از
هوسرانى هدف دیگرى دنبال نمیکند».
شایسته
بود که منتقد محترم پژوهشگرى را جایگزین نظریه پردازى مىکرد و بحث در این رابطه
را بصورت استفهامى مطرح مىنمود که آیا ازدواج موقت یک هوسرانى نیست؟
البته
واقعیت این است که شتاب زدگى در نظریهپردازى از چالشهایى است که کمتر انسانى در
آن فرو نیفتاده است و نسل نو و کهنه و سنّتى و مدرن در این جریان برابرند.
در
روایتى از امام هفتمعلیه السلام این چالش بیان شده و راهکار گرفتار نیامدن در آن
نیز یادآورى گردیده است: «آن حضرتعلیه السلام خطاب به هشام مىفرماید: لقمان به
فرزندش گفت: اگر بخواهى از خردمندترین مردم باشى باید در برابر حق فروتنى کنى
البته در پیشگاه حق انسانهاى زیرک اندکند. فرزندم همانا دنیا دریاى ژرفى است که
دانشمندان بسیارى در آن غرق شدهاند پس - براى گرفتار نیامدن در آن - باید کشتىات
از تقوا و فضایش ایمان و معابرش توکل و ناخدایش خرد و راهنمایش دانش و ساکنانش صبر
باشد».(1)
در هر
صورت پاسخ این پرسش و نقد آن نظریه این است که خیر، ازدواج موقت هوسرانى نیست بلکه
یک راهکار پیش درمانى در برابر یک پدیده ناهنجار اجتماعى است. به بیان دیگر ازدواج
موقت تشریع شده است تا بدین طریق از فرو افتادن افراد جامعه در بسترى که فضاى باز
هوسرانى را موجه مىسازد پیشگیرى شده باشد. در مدارک دینى و نصوص روایى به این
مقوله پرداخته شده است که در مقام استناد به یک روایت بسنده مىشود:
فتح بن
یزید مىگوید: از امام هفتمعلیه السلام دربارهى متعه سؤال نمودم امامعلیه
السلام فرمود متعه براى کسانى مباح است که نتوانستهاند ازدواج کنند و باید از این
طریق عفت خویش را حفظ نمایند و اگر ازدواج نمودند در صورتى بر آنان مباح است که
دسترسى به همسرشان نداشته باشند.(2)
با توجه
به اینکه ازدواج صرفاً به معناى ارضاء غریزه جنسى نیست که این شایسته زندگى حیوانى
خواهد بود بلکه ارضاء غریزه بر پایه مسؤولیتها و شرایط ویژه تراز با حوزه انسان
است و لذا مانند ازدواج دائم مسؤولیت آفرین و محدودیت آور است و از سویى به لحاظ
اینکه جریان متعارف آن یعنى ازدواج دائم برخوردارى از امکانات مناسب خود را
مىطلبد که بواسطه عوامل پنهان و پیدا در سطح یکسانى براى همگان وجود نداشته و
مانع تشکیل زندگى زناشوئى بصورت ازدواج دائم است و از طرفى نادیده گرفتن حق طبیعى
ازدواج براى گروه فاقد امکانات، جامعه را به آفتهاى کلّى دچار مىنماید، دین در
ره یافتى براى جمع بین برخوردار نمودن آنان از حق فطرى و طبیعىشان در عین بى
امکاناتى با تشریع این ازدواج هم از فعلیت یافتن آفتها و مفاسد بالقوه پیشگیرى
کرده و هم براى این گروه راهکار مناسبى در دست یافتن به خواسته فطریشان ارائه داده
است. (البته بهرهورى سودجویانه و هوسرانانه گروهى فاسد الاخلاق از این جریان نقض
کننده شایستگى کلى و اصولى این راهکار دینى نمىباشد همچنانکه در همه پدیدههاى
مثبت اجتماعى سود جویانى وجود دارند که به سوء استفاده مىپردازند.
پس پرداختن به یک امر منفى (هوسرانى و...) در نتیجهگیرى از یک امر مثبت -
ازدواج موقت با شرائط خاص خود - بعنوان نتیجه عاید از ازدواج موقت با شرایط خاص
خود که امرى مستحسن و مثبت است اولاً نگاهى غیر کارشناسانه به این امر دینى و
ثانیاً ناشى از یک نتیجه حاصل از مقدماتى متزلزل است. بنابراین نه ساختار ماهوى
ازدواج موقت به معناى گزینشها و رهایشهاى آزاد از هر مسؤولیتى است و نه هدف از تشریعش
آن گزارهئى است که منتقد محترم بیان نموده است.
------------------------------------------------------------------------
پینوشتها:
1) اصول کافى، ج 1، ص 13.
2) وسائل الشیعه، ج 14، ص 449.
پرسش :
آیا دختر باکره با شرط حفظ بکارت و نشکستن بعضی
حریمها می تواند با کسی ازدواج موقت کند؟
پاسخ :
بلی دختر می تواند در عقد موقت شرط کند که نزدیکی انجام نشود
البته اذن پدر در ازدواج دختر باکره به نظر بسیاری از فقها شرط است. (ر.ک توضیح
المسائل دوازده مرجع، ج2، م2423 و، م2376)
سؤال 1: آیا در ازدواج مطلقاً چه موقت و
چه دائم اگر دختر باکره باشد ولی سنش زیاد باشد آیا اذن پدر لازم است؟ در صورت عکس
چطور یعنی اگر دختر باکره نباشد ولی سنش کم باشد؟
جواب: در
دختر باکره بسیاری از فقها اذن پدر را شرط می داند و در دختر مدخوله کم سن چنانچه
نتوانند صلاح و فساد خود را تشخیص دهد اذن پدر لازم است. (ر.ک توضیح المسائل
مراجع، ج2، م2376)
سؤال 2: اگر دختری بدون اذن پدر ازدواج کند آیا عقد آنها صحیح است؟
جواب:
بسیاری از فقها اجازه پدر را در ازدواج دختر باکره شرط می دانند و عقد بدون اذن
پدر را باطل می دانند در خصوص مسئله می توانید از مرجع تقلید خودتان سؤال فرمایید.
(همان مدرک و ر.ک استفتائات جدید امام (ره)، ج3، ص159، س4)
سؤال 3: کسی که نه پدر دارد و نه جد
پدری برای ازدواج باید از چه کسی اجازه بگیرد؟
جواب:
اگر خودش بالغه باشد یعنی صلاح و فساد خود را تشخیص دهد اجازه خود او کافی است اگر
چه مستحب است از برادر بزرگتر اذن بگیرد. (ر.ک تحریر الوسیله امام خمینی (ره)، ج2،
ص256، م9 و استفتائات جدید امام (ره)، ج3، ص170، س29)
سؤال 4: اگر دختری بداند که پدرش در صورت
اطلاع از ازدواج موقت او با پسری به دلیل صلاحیت پسر و شناخته بودن او برای پدرش,
مخالفتی نمی کند آیا می تواند بدون اطلاع پدرش صیغه عقد موقت بخواند؟
جواب:
اطمینان به رضایت کافی نیست اگر دختر مستقیماً نمی تواند موضوع را با پدر مطرح کند
به وسیله یکی از بستگان پدر را در جریان امر قرار دهد و از ارتباط دور از چشم
خانواده جداً پرهیز نماید زیرا خدای نکرده ممکن است موجب پی آمدهای غیر قابل جبران
گردد. (ر.ک توضیح المسائل 12 مرجع، ج2، ص451)
سؤال 5: آیا در صیغه محرمیت اذن پدر
دختر لازم است؟
جواب:
صیغه محرمیت چیزی جز عقد موقت نیست و شرایط عقد موقت در آن لازم است. (ر.ک
استفتائات امام (ره)، ج3، ص113، س87)
سؤال 6: پسری است که بنا به وظیفه شرعی
و نیازهای روحی تصمیم به ازدواج گرفته و دختر جوان رشیده بالغه ای را انتخاب نموده
است که با او توافق کامل دارد, امّا پدر دختر موافقت نمی کند, تکلیف شرعی چیست؟
جواب: در
ازدواج دختر باکره اذن پدر شرط است, بلی اگر دختر مائل به ازدواج باشد و پسر کفو
عرفی و شرعی او هست و دختر بترسد که اگر او را رد کند بعداً شوهر خوبی پیدا نشود
پدر نمی تواند او را منع کند؛ و در صورت منع, ولایتش ساقط می شود. (استفتائات امام
(ره)، ج3، ص158، س1)
سؤال 7: اگر دختری تصمیم به ازدواج گرفته
باشد ولی پدر او در شهر دیگری باشد و به آسانی تماس با او و گرفتن اذن ازدواج ممکن
نباشد ازدواج چه حکمی پیدا می کند؟
جواب:
اگر طوری است که اجازه گرفتن از پدر ممکن نیست اشکال ندارد, ولی اگر تماس با او
ممکن است ـ ولی مدّتی طول بکشد یا سخت باشد ـ بدون اجازه نمی تواند صیغه شود. (ر.ک
استفتائات امام (ره)، ج3، ص164، س13)
سؤال 8: پسری هستم که می خواهم با دختری
ازدواج کنم, ولی پدر و مادرم با این ازدواج مخالفت می کنند, آیا اگر ازدواج کنم
ازدواجم شرعی خواهد بود؟
جواب:
اختیار ازدواج در دست خودش است, و پدر و مادر در ازدواج پسر ولایت ندارند, ولی تا
می توانید رضایت آنها را تحصیل نمایید. (استفتائات امام (ره)، ج3، ص171، س31)
سؤال 9: دختر باکره ای بدون اجازه پدرش
شوهر اختیار نموده و به واسطه شکایت پدر ازدواج آنها باطل شده, ولی بلافاصله
مجدّداً بدون اذن پدر و مادر با همان پسر ازدواج نموده, آیا ازدواج دوم با همان
پسر صحیح است یا باطل؟
جواب:
اگر در وقت ازدواج دوّم هنوز دختر باکره بوده اعتبار اذن پدر به قوّت خود باقی
است. و اگر باکره نبوده ولایت پدر ساقط بوده است. (استفتائات امام (ره)، ج3، ص173،
س34)