ازدواج

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳ بهمن ۹۳، ۱۶:۵۷ - محمد
    khob bod
  • ۰
  • ۰

کی از خوانندگان وبلاگ از محضر ما! سوال زیر را معروض داشته !!

فردی با نظر آیه الله صانعی باقی بر امام است

1.      آیا می شه دختری که از راه حرام بکارتش از بین رفته رو بدون اجازه پدر صیغه کرد؟

2.      باید نظر امام رو بگیره یا آقای صانعی؟

لطفا روی صفحه جوابشو بزارید

امری دیگه ندارید؟ خب یه ایمیلی چیزی بدید شاید من کراهت داشتم جواب این سوالو اینجا علنی بدم! لااقل بفرستم به ایمیلتون.

پاسخ 2: اولی

پاسخ 1: بنا به نظر ایشان در مساله 2377 رساله فارسی و نیز مشهور دیگر فقهاء، کسی که بکارتش از بین برود (چه با شوهر چه با حرام) نیازی به اذن پدر در این مورد ندارد.

و اما نظر چند مرجع دیگر در مورد معنای بکارت:

آیة الله سیستانی: اگر بکارت با حرام از بین برود باز هم باکره است و اذن نیاز دارد. (م70ج3منهاج)

آیة الله میرزا جواد تبریزى: مقصود از باکره زنى است که با او نزدیکى نشده است، و زنى که با او نزدیکى شده ـ حتى اگر نزدیکى از روى شبهه یا زنا بوده ـ باکره حساب نمى شود، و در صورت نزدیکى چه پرده بکارت عود کند یا نکند، باقى باشد یا باقى نباشد، زن ثیّب حساب مى شود. والله العالم.

آقای لطف الله صافى گلپایگانى: بعید نیست منظور، عدم زوال بکارت باشد. والله العالم.

آقای عبدالکریم موسوى اردبیلى: اگرچه در مواردى ممکن است باکره تمام موضوع حکم شرعى نباشد ولى منظور از باکره آن است که مدخول بها نباشد.

آقای ناصر مکارم شیرازى: بکارت در رسائل مختلف مفاهیم مختلفى دارد در آن جا که اجازه پدر لازم است منظور از باکره کسى است که ازدواج نکرده باشد ولى بکارت در عرف عام که به صورت شرط ضمنى بر دختران شرط است آن است که پرده مخصوص محفوظ باشد و نبودن آن عیب است یا به تعبیر دیگر مخالف شرط ضمنى محسوب مى شود.

آقای حسین نورى همدانى:منظور از باکره بودن این است که ازدواج نکرده باشد.

_________________
لذا بنا به نظر مراجع فوق و مشهور فقهاء، بجز آیة الله سیستانی، دخول (ولو به حرام) باعث ازاله بکارت شرعی میشود. البته نظر آقای مکارم که افتنان خودش رو داره!! نظر آقای صافی هم مبهمه چون ممکنه دخول باشد اما پرده بکارت از بین نرود لذا منظور ایشان دقیقا مشخص نیست هر چند ظاهر حرفش وجود یا عدم وجود پرده است.

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

رشیده بودن !

رشیده بودن » شرط مهم عدم نیاز به اذن پدر است. در تعریف این لغت بطور ساده گفته اند که: یعنی خوب و بد و مصالح و مفاسد خود را بشناسد.

تعریف بهترش شبیه اینه: دختری که آنقدر آگاه و در فهم از مسائل عرفی و مصالح و مفاسد اجتماعی و فردی خود خبره باشد که از نظر عرف، احتمال فریب خوردن و رفتار ناشی از حماقت و تضییع حقش و... در حد صفر باشد.

یکی از کامنترهای گرامی سوالی پرسیده و چون این سوال مورد ابتلای بسیاری از آقایان است، اینجا با پاسخش مطرح میشود:

صورت سوال
سلام، اگه دختری ادعا کنه رشیده است مخصوصا برای متعه نتی باشه که نشه تحقیق آن چنانی کرد، آیا حرفش قابل قبوله؟ آیا یقین ملاک میتونه یا اطمینان یا گمان حتی؟ آیا می شه سن تعیین کنیم که مثلا از 15 تا 20 رشیده نیست از اون به بالا ممکنه باشه؟
پاسخ
صرف ادعای رشیده بودن را فقها کافی نمی‌دانند و باید یقین یا اطمینان (گمان خیلی نزدیک به یقین که عقلا آن را در حکم یقین می‌گیرند) حاصل شود وگرنه اصل بر عدم رشد است. همینطور استقلال دختر.
ضمنا این امور، سن بردار نیست ؛
گاهی دختری با سن 13 سال، یک دنیا رو درس میده و می تونه همه ی پسرها رو سر کار بذاره و مطلقاً فریب کسی رو نخوره.

گاهی یک دختر 40 ساله اینقدر شوته که با یه دوستت دارم گول میخوره.

تشخیص مصداق هم به عهده مکلف است.

سوال دیگه ای که بعضیا میپرسند راجع به اینه که این تشخیص وظیفه ی کیه؟ پاسخ:

تشخیصش به عهدهء هر کسی هست که این مسأله به او مربوط میشه (چه دختر و چه پسری که می خواد متعه اش کنه)

و هرکسی هم طبق تشخیص خودش باید رفتار کنه و نه تشخیص دیگری
و باید طبق ملاک عرفی، این مصداق رو تعیین کنه که فلانی رشیده هست یا نه
و اگه مطمئن شد که هست، آثار رشیده رو بار کنه و اگه مطمئن نشد نکنه...

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

مدتی است برخی دوستان گیر دادند به اینکه پیامبر یا ائمه متعه داشتند یا خیر؟

و ما تا بحال به نمونه ای که از امام علی علیه السلام نقل شده در مطلب  متعه و بزرگان دین اشاره کردیم. در این مطلب نیز قصد دارم از متعه پیامبر اکرم 2 روایت از امام باقر و امام صادق علیهما السلام را نقل کنم: 

فضل شیبانی از امام باقر علیه السلام نقل میکند: یکی از یاران امام از ایشان در مورد آیه «و اذ اسر النبی...» سوال نمود. (آیه 3-5 سورة التحریم)

ایشان فرمودند: رسول خدا با زنی ازدواج موقت نمود و بعضی از زنان رسول خدا (عایشه و حفصه ملعون!) از این امر اطلاع یافته و ایشان را به فحشاء متهم میساختند.

اما رسول خدا فرمودند: متعه برای من حلال است و متعه ازدواج مدت دار است. پس آنچه را بدان آگاهی یافتید نزد خود نگه دارید...

وسائل الشیعه ج21 ص10

روایت دوم:

از امام صادق علیه السلام هم نقل شده است که فرمود:

بسیار ناپسند است در نظرم اینکه مردی بمیرد در حالیکه رفتاری از رفتارهای رسول خدا را رها کرده باشد.

از امام پرسیده شد: آیا رسول خدا در زمان حیات خویش ازدواج موقت نمود؟

حضرت فرمود بله و آیه «و اذ اسر النبی...» (آیه 3-5 سورة التحریم) را قرائت نمودند.

من لا یحضره الفقیه ج3 ص297

 

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

 

پرسش :

یکى از مطالبى که بسیار بر روى آن تأکید شده است، و از دلایل و بهانه هاى ایجاد رابطه، بیان مى شود شناخت قبل از ازدواج است که اگر میان دختر و پسر رابطه اى نباشد و طرفین از هم شناختى نداشته باشند، ازدواج آن ها کورکورانه خواهد بود.[1] بدون تردید زوج هاى جوان باید با دیدى باز و آشنایى کامل از استعدادها و خصوصیّات اخلاقى و فرهنگىِ یک دیگر، زندگى مشترک خود را آغاز نمایند تا در فراز و نشیبِ زندگى، با همراهى و همدلى مشکلات را پشت سر بگذارند. در اسلام نیز هم سطح بودن زوجین مورد تأکید قرار گرفته است. اما نکته ى اصلى در این است که آیا ارتباط و دوستى قبل از ازدواج، شناخت کامل را تأمین مى کند؟


پاسخ :

در آغاز باید به این نکته توجّه نمود که چه شناختى تفاهم و درک متقابل را به همراه خواهد داشت و یک رنگى و یک دلى لازم را در زندگى به وجود خواهد آورد
واضح است زمانى شناختِ کامل و دقیق به دست مى آید که با عقل و خرد، فرد مقابل را از جهات مختلف مورد ارزیابى قرار دهیم. در ضمن باید تلاش هاى شناختى خویش را به گونه اى تحت کنترل در آوریم که از کج روى در اندیشه مصون بمانیم و در نتیجه، به شناخت یا بازشناسى صحیح از یک دیگر راه یابیم

سه عامل سبب شناخت صحیح و حفظ از اشتباه است
1.
ارزشیابى کفایت ادّله و شواهدفرد دلایلى را که براى دست یافتن به نتیجه تدارک دیده است، ارزیابى مى کند و آن ها را از جهت کفایت مورد بازبینى قرار مى دهد (عقل ورزى).


2.
برخوردارى از علمهر کس از علم بیش ترى برخوردار باشد، در مقام شناخت، امکان بیش ترى براى عقلورزى خواهد داشت. احاطه ى علمى و برخوردارى از اطلاعات گسترده، این امکان را براى فرد فراهم مى آورد که مواد بیش ترى براى ترکیب و مقایسه ى مطالب در اختیار داشته باشد و از این رو، به شناخت عمیق تر و بازشناسى دقیق ترى دست مى یابد و از نتیجه گیرى خام دور مى شود.


3.
کنترل حب و بغضعقلورزى مستلزم آن است که از دخالت هاى انحراف آفرین حبّ و بغض جلوگیرى شود; زیرا همان طور که دوستى مانع از بازشناسى ضعف هاست، دشمنى مانع از دیدن قوّت هاست
هنگامى که دو پاى حبّ و بغض در بند عقل گرفتار آید، آدمى مى تواند از کج روى در شناخت و بازشناسى در امان بماند.[2
حال، بسى روشن است که دوستى هاى خیابانى و تلفنى و روابط میان دختر و پسر، از آن جا که زیبایى و جذّابیّتِ جسمانى و تشابه ظاهرى در آن نقش پررنگى دارد و افراد در آن مقطع در هاله اى از احساسات و عواطف غوطهورند و در پى فردى هستند که با ساخته هاى ذهنى شان مطابق باشد، در ارکان شناخت ناتمام است و کورى حاصل از عشق و محبّت بر آن حکومت مى نماید. در این گونه روابط، چون احساسات و هیجانات و شور جوانى در حدّ بالایى قرار دارد، حسّ واقعیت آزمایى، ضعیف است و در مقابل، حالت هاى کام بخشانه، بسیار قوى هستند.


دکتر... در مجله ى «ایران جوان» در ضمن گفت و گویى درباره ى روابط و عشق - على رغم اصرار بر روابط آزاد - اذعان مى دارد
در یک سرى تحقیقات، به مردان مورد آزمایش گفتند که در این جا دو خطّ تلفن وجود دارد; با یکى از آن ها با خانمى زیبا صحبت مى کنید و در دیگرى با خانمى زشت. هنگام صحبت با خانم زیبا آن ها فکر مى کردند که او باهوش تر است و مثلا معاشرتى هم هست و لذا خود این ها در صحبت با او معاشرتى مى شدند و سعى مى کردند جذّاب تر جلوه کنند; یعنى هر دو طرف، بهترین چیزهایشان را در ویترین مى گذارند و این ویترین ها هستند که با هم صحبت مى کنند. هنگامى که دست از پیش گویى کام بخشانه برداریم، انتظاراتمان هم متفاوت خواهد بود; یعنى هنگامى که با واقعیت ها روبه رو شویم، حس مى کنیم معشوق، چهره اش عوض شده است.[3
پس به اعتراف قائلین به روابط آزاد نیز این دوستى ها شناخت لازم براى زندگى را تأمین نمى کند و طرفین را از الزام هاىِ درونى نسبت به عشق، محبّت، خانواده، احساس مسئولیّت و مقدار ظرفیّت هاى روانى و عاطفى یک دیگر با خبر نمى سازد; بلکه این آشنایى، سطحى و کاملا عاطفى است و حرف هایى هم که در آن مقطع رد و بدل مى شود به همین گونه است و در آن ها از اصول مؤثّرِ در شناخت، خبرى نیست

سرانجام آشنایى هاى تلفنى و ازدواج هاى خیابانى 
به حکایت آمارهاى منتشر شده، این گونه ازدواج ها از استحکام کم ترى برخوردارند و تعداد قابل توجّهى از آن ها به طلاق کشیده مى شوند. در این گونه روابط، طرفین، نقاط ضعف خود را مى پوشانند و بیش تر سعى در جلب توجه دیگرى دارند و نقش بازى مى کنند. آن ها سعى دارند همان گونه باشند که طرف مقابل مى پسندد
اگر سرى به هفته نامه ها و مجلاّت خانوادگى بزنیم، صفحات هم راز و پزشک مشاور، مملو از غم نامه هایى است که دخترها و پسرها از دوستى ها و ازدواج هاى ناکام خود نوشته اند. بسیارى از ایشان، وقتى شور و اشتیاق اوّلیه شان فرو نشست و با واقعیّت هاى زندگى، بیش تر روبه رو شدند، با یک دیگر احساس نوعى بیگانگى و غرابت نموده، با عدم تفاهم در زندگىِ مشترک مواجه شده اند
بسیارى از ازدواج هایى که از روابط خیابانى، پارک و دانشگاه ها شروع شده اند، یا به سرانجام روشنى نرسیده، یا قبل از ازدواج رها شده و حاصلى جز بدنامى نداشته اند. عشق و علاقه هایى که; از طریق آشنایى در خیابان و تماس تلفنى و ... حاصل مى شود، به همان صورت که با شتاب ایجاد مى شود، به سردى مى گراید و خاموش مى شود
دکترى جامعه شناس، دلیل ضعفِ چنین پیوندهایى را در بى پایه بودن عشق هاى زودگذر جست و جو مى کند و مى گوید
جوانانى که هم دیگر را در پارک ها و خیابان ها مى یابند، یا از طریق تماس هاى تلفنى به هم دیگر علاقه مند مى شوند، اصولا مبنا و اساس علاقه مندى خود را بر همان نگاه هاى اوّلیه پایه گذارى مى کنند و این عشق و علاقه وقتى ظاهرى باشد، قاعدتاً بعد از مدّت زمانى به تحلیل مى رود و نهایتاً خاموش مى شود. لذا مى بینیم که اغلب چنین ازدواج هایى حتى بعد از مدّت زمان کوتاهى (کم تر از یک سال) به طلاق مى انجامد.[4
جوانان شرکت کننده در مصاحبه اى درباره ى روابط دختر و پسر، على رغم اصرار بر رفع محدودیّت هاى موجود در جامعه و خانواده، در لابه لاى سخن خود به این مفاسد اشاره نموده اند
پسرى مى گوید
من هیچ وقت امکان ندارد با دخترى که دوست هستم، ازدواج کنم (و ازدواج طبق معمول و با همراهى خانواده پسندیده است) ... شما اگر معناى ازدواج را بدانید، آن وقت حسّاسیّت مردهاى ایرانى را مى فهمید ... اگر دخترى با چند تا پسر دوست بوده باشد، حاضر نیستم با او ازدواج کنم
دیگرى مى گوید
من اگر دخترى داشته باشم نمى گذارم که با پسرى ارتباط داشته باشد; چون این ارتباط بد جا افتاده و اکثراً براى وقت تلف کردن است نه براى ازدواج.[5
حال با توجه به این مسائل، اصرار بر روابط آزادانه ى دختر و پسر، چه ثمرى مى تواند به بار آورد؟ در جاى دیگر از این مصاحبه، درباره ى مفاسدى که این نوع روابط به همراه دارد آمده است
به نظر من، اگر پس از ایجاد ارتباط، ازدواجى صورت گیرد، مشکل آفرین مى شود; چون پسرهایى که با (دخترى) دوست مى شوند، تا مشکلى در زندگى مشترک پیش مى آید مى گویند: آره، تو همان کسى بودى که با من دوست شدى ....[6
در نتیجه، افراد طرفدار آزادى روابط نیز، به مفاسد و کج روى هایى که در آن یافت مى شود، اذعان دارند
اسلام صحبت کردن زن و مرد و رسیدگى به کارهاى روزمرّه ى زندگى را حرام نکرده است، بلکه در مواردى که دختر و پسر قصد ایجاد روابط را داشته باشند، براى آن ضوابطى نهاده و از بى بند و بارى و فساد جلوگیرى کرده است که در بخش هاى آینده بدان خواهیم پرداخت
در نتیجه به صرف ایجاد رابطه، شناخت لازم حاصل نمى شود; بلکه دقّت بر بافت خانوادگى، فرهنگى، اقلیمى، شرایط محیطى که فرد در آن رشد یافته، میزان تحصیلات و شاخص هایى از این قبیل لازم است تا طرفین زمینه هاى تفاهم را دریابند
البتّه بعد از مطالعه و دقت در مطالب یاد شده، اگر شرایط مثبت بوده و دختر و پسر قصد ازدواج داشته باشند، مى توانند براى اطمینان و ایجاد هماهنگى و همسانى بیش تر با نامزدىِ شرعى (عقد موقّت) به خواستِ خود برسند که امروزه در بسیارى از مناطق ایران مرسوم شده است
بدین ترتیب، طرفین با راهیابى به مقصود از طریق مواجهه ى حسّى و نظرى (از راه صحیح و مورد پسند عرف و شرع) به شناخت کاملى از یک دیگر خواهند رسید
و اگر دختر و پسر، همسانى کامل نداشته و تعهّد و گذشت و ایثار را اساس زندگى خود قرار ندهند و براى برآورده نمودن انتظارات طرف مقابل تلاش ننمایند، ادعاى عشق و عاشقى و دلدادگى هاى اوّلیه دوامى نداشته، سعادت و خوشى را در پى نخواهد داشت
«
روژه موکى یلى» در کتاب روان شناسى زندگى زناشویى و کتاب عقده هاى روانى، آمارى را در باره ى سرنوشت عشق هاى خیابانى آورده است
نود درصد افراد متأهّل (در فرهنگ ما غربى ها) ازدواجشان پیامد عشقى بوده که نسبت به آن تردیدى نداشته اند و از این رقم نود و پنج و نیم درصد شوهران مورد پرسش، پس از گذشت سه سال از ازدواج خود، اظهار مى دارند که در خانه احساس خوشوقتى نمى کنند و در همین شرایط نود و یک و نیم درصد زنان اظهار مى دارند در خانه خوشوقت نیستند.[7]

 

 

پی نوشت ها :

[1]. مجله ى ایران جوان، ش 135، ص 21 و 22
[2].
دکتر خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص 17 و 18
[3].
ایران جوان، ش 135، ص 22
[4].
دکتر شیخى، هفته نامه ى دیدگاه، پیش شماره ى 3، آبان 79، ص 5
[5].
ایران جوان، ش 135، ص 36
[6].
همان، ش 135، ص 36
[7].
روژه موکى یلى، عقده هاى روانى، ترجمه ى شجاع رضوى، ص 101.

شناخت قبل از ازدواج و رابطه آن با صیغه

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

متعه در قرآن

آیه ای که صریحا به متعه اشاره میکنه در قرآن، آیه 24 سوره نساء هست:

وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاءَ ذٰلِکُمْ أَن تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِکُم مُّحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا

... و زنانی را که متعه [= ازدواج موقت‏] می‏کنید، واجب است مهر آنها را بپردازید. و گناهی بر شما نیست در آنچه بعد از تعیین مهر، با یکدیگر توافق کرده‏اید. (بعداً می‏توانید با توافق، آن را کم یا زیاد کنید) خداوند، دانا و حکیم است.

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

قبلا در مطلب متعه و عفت اشاره شد که در آیه 33 سوره نور:

وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّیٰ یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ

و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‌یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز گرداند.

منظور از ازدواج هر دو نوع ازدواج (دائم و موقت) است. (که از کتب احادیث و کتب فقهی این امر مسلم است که فقط یک نوع ازدواج نداریم)

یکی از خوانندگان طی نظری ذیل مطلب «پیوند کوتاه و مقدس» فرموده‌اند که یکی از دوستانشونقبول نداره که منظور از ازدواج در قرآن شامل موقت هم می‌شود و دلیل خواسته‌اند از علمای تراز اول خودشان!!! و آقای جوادی و مکارم رو نام بردند.

اسراء(جوادی) تا آنجا که بنده اطلاع دارم، تا حالا 16جلد از تسنیم‌ش رو داده بیرون که تازه رسیده آخر سوره آل‌عمران و البته گفتن که قراره تا جلد 80 بیاد بیرون.
لذا از ایشون بصورت مکتوب چیز دیگری رو نداریم.
اما جوادی مکررا «سیدنا الاستاد» رو تکرار می‌کنه و منظورش سیدمحمدحسین طباطبائی نویسنده المیزان هست. لذا اگر جوادی رو قبول داره، المیزان رو هم قطعا قبول داره.

از المیزان براشون دلیل میاریم و هم چنین از تفسیر نمونه آقای مکارم.
المیزان (و نمونه که تابع همون بوده) ذیل آیه 33 مبارکه نور، زوجیت رو تشریح نکرده (که شامل هر دو نوع موقت و دائم هست). شاید علت‌ش این باشه که در سوره قبل‌ش (مومنون) اون رو کاملا تشریح کرده. همان آیات اول که موضوع حفظ فرج هست جز از همسران و «ازواج» بحث مفصلی دارد که این «ازواج» شامل متعه هم می‌شود و اونا که میگن «ازواج» فقط دائم هست، حرفشون باطله.

متن تفسیر المیزان ذیل آیات مربوطه چنین است:

بیانی در این باره که ازدواج موقت در عرف قرآن و صدر اسلام مشروعیت داشته و نکاح محسوب می شود:

الکافی به سند خود از اسحاق بن ابی ساره روایت کرده که گفت : از امام صادق (علیه السلام ) از آن (یعنی از متعه) پرسیدم ، فرمود: حلال است ولی زنهار که صیغه مکن مگر زن عفیف را که خدای عزوجل می فرماید: (والّذین هم لفروجهم حافظون) پس فرج خود را در جایی که ایمن از پولت نیستی مگذار.

مؤ لف: در این حدیث معنای حفظ به حدی تعمیم داده شده که شامل ترک ازدواج با غیر عفیفه هم شده است ، و این دو روایت به طوری که ملاحظه می فرمایید متعه را نکاح و ازدواج خوانده است و از نظر روایات بی شماری مطلب همین طور است ، و مبنای فقه امامان اهل بیت (علیهم السلام ) هم بر همین است .
در اصطلاح قرآن کریم و در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم مطلب از این قرار است ، زیرا بعد از ملک یمین (کنیز) دیگر بیش از دو نوع نکاح باقی نمی ماند. یکی نکاح زناشویی و دیگری زنا. زنا را که خدای تعالی حرام کرده و در حرمتش آیات بسیاری از سوره های مکی و مدنی - مانند: فرقان و اسراء که مکی هستند و نور و ممتحنه که مدنی می باشند - تاءکید شدید نموده . و سپس در سوره نساء و مائده آن را (سفاح ) خوانده و حرام کرده . و در سوره اعراف و عنکبوت و یوسف که مکی هستند و سوره نحل و بقره و نور که یا هر سه و یا دو تای آخر مدنی هستند آن را فحشاء نامیده ، و مرتکبش را مذمت کرده . و در سوره اعراف و انعام و اسراء و نحل و عنکبوت و شوری و نجم که از سور مکی هستند، و در سوره نساء و نور و احزاب و طلاق که مدنی می باشند، آن را فاحشه خوانده و از آن نهی فرموده . و نیز به طور کنایه در آیه (فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون ) از آیات مورد بحث و نظیر آن در سوره معارج از آن نهی کرده . و از همان اول بعثت معروف بوده که اسلام شراب و زنا را حرام می کند، چنان که در سیره ابن هشام آمده و ما روایت آن را در بحث روایتی در ذیل آیه (انما الخمر و المیسر...) در سوره مائده در جلد ششم این کتاب ایراد نمودیم.
با این حال اگر چنانچه تمتع ازدواج نباشد و زن متعه همسر مشروع آدمی نباشد باید آنان زناکار باشند، و این به ضرورت ثابت است که عقد تمتع در مکه قبل از هجرت مورد عمل بوده و همچنین در مدینه بعد از هجرت فی الجمله به آن عمل می کردند و لازمه زنا بودن آن این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) این زنا را به مقتضای ضرورتی حلال کرده باشد.
البته همه اینها با صرف نظر از آیه 24 سوره نساء است ، و گرنه آن آیه تصریح به حلیت دارد و می فرماید: (فما استمتعتم به منهّن فاتوهن اجورهن).
و نیز لازمه زنا بودن متعه این است که آیه سوره مورد بحث که می فرماید: (الاّ علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم ...العادون) ناسخ اباحه تمتع باشد و آنگاه دوباره تحلیل رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله ) و آیه سوره نساء ناسخ همه آیات مکی که از زنا نهی می کرد و بعضی از آیات مدنی که قبل از تحلیل نازل شده ، بوده باشد.
و مخصوصا لازمه قول کسانی که می گویند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اّول آن را حلال کرده و سپس چند نوبت پشت سر هم آن را حرام نمود - که ما روایات دال بر این را در بحث روایتی در ذیل آیه (فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن ) در جلد چهارم این کتاب ایراد کردیم - این می شود که رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله ) آیات نهی کننده از زنا را نسخ کرده باشد و دوباره آن را محکم ساخته و بار سوم باز نسخ کرده و بار چهارم محکم ساخته باشد، و حال آنکه هیچ کس از مسلمانان نگفته که آیات زنا حتی یک بار هم نسخ شده باشد تا چه رسد به نسخ بعد از نسخ ، و آیا این سخنان بازی کردن با آیات خدا نیست ؟ و آیا ساخت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اجل از چنین عملی نیست ؟
علاوه بر این ، آیات نهی کننده از زنا، با آن سیاقی که دارند و آن تعلیل هایی که دنباله آنها هست قابل نسخ نیست ، چطور تصور می شود بعد از آنکه خدای تعالی عملی را فاحشه و یا فحشاء و یا راه زشت (سبیل سوء) دانست و فرمود: کسی که چنین کند عذابش مضاعف می شود، و خوار و ذلیل در آتش جاوید می گردد، آن وقت دوباره ارتکابش را جایز دانسته ، بار دیگر منع و بار سوم باز تجویز کند؟.
و علاوه بر این اصلا نسخ قرآن به وسیله حدیث معنا ندارد، و این به طور مفصل در علم اصول ثابت شده.

قرائن و شواهد دیگری بر مشروعیت متّعه

از این هم که بگذریم عده ای از کسانی که به متعه در زمان رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله ) عمل می کردند از معروفین صحابه بودند، حفظ ظواهر احکام دین داشتند، چطور ممکن است از رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) توقع داشته باشند که حرام خدا را بر ایشان حلال کند، و چطور خود آنها آن را کاری زشت ندانستند، و چطور به چنین عار و ننگی تن در دادند؟ از جمله کسانی که متعه کرد زبیر بود که اسماء دختر ابی بکر را صیغه کرد و از او عبداللّه بن زبیر و برادرش عروه بن زبیر متولد شدند، و هر دو از زبیر ارث بردند، و پدر و فرزندان همه از صحابه بودند.
باز از این هم که بگذریم روایات دال بر نهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از متعه آن قدر تهافت و تناقض دارد که نمی شود به آنها تمسک کرد. دلیل محکمی هم که به آن تمسک شده و همه قبولش کرده اند، یعنی کلام عمر بن خطاب که در ایام خلافتش از متعه نهی نمود، و روایاتی که از او پیرامون این داستان نقل شده ، همه روایات نهی و داستان نسخ را رد می کند.
و ما در این باره پاره ای مطالب در تفسیر آیه (واحلّ لکم ما وراء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین غیر مسافحین فما استمتعتم به منهن فاتوهنّ اجورهنّ فریضة) ایراد نمودیم . و از جمله لطایفی که دلالت دارد بر اینکه متعه ،نکاح و زوجیت است نه زنا و سفاح این است که جمله (فما استمتعتم به ...) بعد از جمله (محصنین غیر مسافحین) قرار گرفته و متعه را به عنوان یکی از مصادیق احصان و غیر سفاح دانسته .
پس ، از آنچه ذکر کردیم معلوم شد که متعه در شرع اسلام و در عرف قرآن نکاح و زوجیت است نه زنا و سفاح چه اینکه بگوییم بعدها به وسیله آیات و یا روایات نسخ شده - همچنانکه بیشتر اهل سنت این را می گویند - و یا مانند شیعه به پیروی از امامان اهل بیت معتقد باشیم که نسخ نشده است .
در نتیجه نکاح دارای دو قسم می شود، یکی نکاح دائم که برای خود احکام دارد، مثل اینکه ازدواج با بیش از چهار زن دائمی جایز نیست و مانند: مساءله احصان ، نفقه ، فراش ، عده و غیر ذلک . نوع دوم نکاح موقت که آن را نیز احکامی است که به منظور سهولت ازدواج تشریع شده و احکامی چند از نکاح دائم دارد، یکی اینکه زنی که متعه شده همسر شوهر خویش است و دیگران نمی توانند با او ازدواج کنند دوم اینکه اگر فرزندی آورد ملحق به پدرش است ، سوم اینکه باید عده نگهدارد.

بیان فساد گفتار کسانی که زوجیت متعه را انکار کرده‌اند (قسمت مهم)

با این بیان فساد گفتار جمعی از مفسرین روشن شد که گفته اند: متعه زوجیت
نیست ، برای اینکه اگر زوجیت بود احکام زوجیت در آن جاری می شد، مثلا بیش از چهار متعه جایز نمی بود، و میراث ، نفقه ، احصان (که زنایش محصنه باشد) و غیره در آن جریان می یافت . و وجه فساد آن این است که زوجیت دو قسم است ، یکی دائمی که احکامی مخصوص به خود دارد، و دیگری موقت که آن هم احکامی مخصوص به خود دارد، که بعضی از احکام آن همان احکام نکاح دائمی است ، چون بنای متعه بر تسهیل است.
و اگر کسی بگوید که تشریع ازدواج برای این بود که نسل باقی بماند، و این با ازدواج دائمی میسر است و عقد متعه تنها برای دفع شهوت و انزال منی است و درست همان غرضی از آن مطلوب است که در زنا است پس متعه هم زنا است ، در جواب می گوییم بقای نسل حکمت ازدواج است نه علت آن ، تا صدق ازدواج دائر مدار آن باشد به شهادت اینکه می دانیم که ازدواج دائمی زن نازا و یائسه و یا کودک و دختر بچه ، صحیح است ، با اینکه تولید نسل نمی شود. علاوه بر این ، مگر متعه با تولید نسل منافات دارد؟ مگر نگفتیم که عبداللّه و عروة بن زبیر هر دو از اسماء دختر ابی بکر بودند که متعه زبیر بود.
و اگر کسی اشکال کند که تشریع متعه و قانونی بودن آن یک قسم توهین به زن است ، زیرا زن را ملعبه و بازیچه مردان می سازد که چون توپ بازی هر دم دست کسی بیفتد (این اشکال را صاحب المنار و غیره ذکر کرده اند)، در پاسخش می گوییم اول اینکه نخستین کسی که این اشکال به او وارد می شود خود شارع اسلام است ، چون در اینکه شارع متعه را در صدر اسلام تا مدتی تشریع کرده بود هیچ حرفی نیست، هر جوابی که شارع داد همان جواب ما نیز خواهد بود.
و دوم اینکه ، تمام آن اغراضی که در متعه هست - از قبیل لذت بردن و دفع شهوت ، تولید فرزند، اگر، انس و محبت (و به قول شما بازیچه شدن) در مرد و زن مشترک است ، و دیگر معنا ندارد بگویی در متعه فقط زن ملعبه می شود، مگر اینکه بخواهی لجبازی و جدال کنی.

متن تفسیر نمونه ذیل آیات مربوطه چنین است:

تعبیر بـه (هـمـسـران) شامل همسران دائم و موقت هر دو می شود ... جـمـعـی از مـفـسـران و فقهای اهل سنت خواسته اند از این آیه شاهدی برای نفی ازدواج موقت بیاورند، و بگویند آن هم در حکم زنا است!
امـا بـا تـوجـه بـه ایـن حـقـیـقت که ازدواج موقت (متعه) به طور مسلم در زمان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) حلال بوده است و احدی از مسلمانان آن را انکار نمی‌کنند، مـنـتـهـا بـعـضـی مـی گـویـنـد در آغـاز اسـلام بـوده و بـسـیـاری از صـحـابـه نیز به آن عـمـل کـرده انـد سـپـس ‍ نسخ شده و بعضی می گویند: عمر بن خطاب از آن جلوگیری به عمل آورد.
بـا تـوجـه بـه ایـن واقـعـیـتـهـا مـفـهـوم سـخـن ایـن دسـتـه از دانـشـمـنـدان اهـل تـسـنـن این خواهد بود که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) العیاذ بالله زنا را، حداقل برای مدتی مجاز شمرده است و این غیر ممکن است.

از ایـن گذشته (دقت کنید) متعه بر خلاف پندار این گروه یکنوع ازدواج است ازدواجی است مـوقـت و دارای اکـثـر شـرائط ازدواج دائم.

بـنـابراین قطعا در جمله (الا علی ازواجهم ) داخـل اسـت و به همین دلیل به هنگام خواندن صی‍غه ازدواج موقت از همان صی‍غه های ازدواج دائم (انـکـحـت و زوجـت) بـا قـیـد مـدت اسـتـفـاده مـی شـود، و ایـن بـهـتـریـن دلیل بر ازدواج بودن آن است.

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰


«پیوند کوتاه و مقدس» پژوهشی اجتماعی درباره موانع ازدواج موقتکتاب خوب «پیوند کوتاه و مقدس» پژوهشی اجتماعی درباره موانع ازدواج موقت است که  انتشارات جمال آن را با قیمت ناچیز 500 تومان! در اختیار علاقه‌مندان قرار داده است.

تصویر جلد این کتاب بسیار گویاست. در مقدمه این کتاب، نویسنده (آقای محمد مهدوی‌فر) چنین نوشته است:

در این کتاب به فضل الهی بنا داریم با انشایی متفاوت از آنچه تاکنون در ادبیات نویسندگان بوده است، با نگاه از زاویه‌ای پرانتقاد، پرداختن به مسائل جنسی جامعه را دارای ارج و قرب نماییم و با گریز از فرهنگ حاکم، که عمیق شدن در مشکلات جنسی جامعه را محکوم به تحقیر شخصیت می‌داند، دقیق‌ترین و هوشمندترین گروه از دانایان جامعه را در راه تفکر و ارائه‌ی راه‌حل‌هایی پربهره و کم‌تاوان سوق دهیم.

فهرست این کتاب خوب را در زیر مشاهده می‌کنید:

 

فهرست کتاب «پیوند کوتاه و مقدس» پژوهشی اجتماعی درباره موانع ازدواج موقت

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

متعه و عفت

پرسش: در قرآن به کسانی که توانایی ازدواج ندارند توصیه شده که عفت بورزند نه اینکه بروند متعه کنند!
وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّیٰ یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ... ﴿نور33
و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‏یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی‏نیاز گرداند.

پاسخ: « ازدواج » که در آیه فوق توصیه شده، دو نوع است ؛ دائم و موقت. هر کس به هیچکدام دسترسی نداشت « باید » عفت بورزد و هر کس دسترسی داشت، می تواند از « هر کدام » که دوست داشت استفاده کند.
در مورد تهمت بی عفتی که ممکن است به انجام دهنده متعه زده شود هم باید گفت که منظور از عفت ورزی، دوری از حرام است و خودداری از معصیت، نه دوری از لذت حلال یا خودداری از مباحات! دستور دین این است که اگر دسترسی به نکاح داشتید می توانید از آن بهره ببرید ولی اگر دسترسی به هیچ نکاحی نداشتید (ولو موقت) نباید به بهانه اینکه من نیاز دارم و چه کنم و... معصیت کنید. بلکه باید نفس را کنترل کنید آن هم از حرام، نه از حلال!!

مطلب مرتبط و مهماگه نمی‌تونی ازدواج کنی، خب صبر کن!

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

خواهشمندم در خصوص چند مسئله که برای من باعث ایجاد شبهه شده، مرا راهنمایی بفرمایید.

 


1.
آیا اینکه اسلام تعدد زوجات و عقد موقت را برای مردان جایز دانسته، منوط به وجود شرایط خاصی می‌‌باشد یا اینکه مرد می‌‌تواند بدون داشتن دلیل قانع کننده‌‌ای، تنها به این خاطر که تمایل به داشتن همسر دیگری دارد ازدواج مجدد نماید؟
در صورتی که مرد بدون رضایت همسر اول و داشتن دلیل مناسب همسر دیگری اختیار کند و این کار او موجب آزار همسر اول و فرزندانش شده و آنها را دچار مشکلات مادی و روحی نماید ازدواج دوباره او چه حکمی پیدا می‌‌کند؟ آیا از دیدگاه اسلام برقراری عدالت بین همسران از جمله ی شرایط چند همسری مردان نمی‌‌باشد؟

جواب سؤال1:
ازدواج موقت معمولا برای رفع ضرورت کسانی است که زمینه ازدواج دائم ندارند و غریزه جنسی برآنها فشار می‌‌آورد و همچنین اگر کسی ازدواج کرده باشد و غریزه جنسی او ارضاء نشود، می‌‌تواند ازدواج موقت کند و اذن همسر او شرط نیست، مگر آنکه هنگام عقد، همسر دائم شرط کرده باشدکه بدون اذن او ازدواج موقت نکند.
لکن در عین حال باید مصلحت خانواده در نظر گرفته شود و به خاطر ازدواج موقت، زندگی خانواده را دچار مشکلات نکند و رعایت عدالت بین همسران دائم شرط است و تمام احکام همسر دائم در ازدواج موقت جاری نمی‌‌شود.

 

 

2. برخی با استناد به این آیه قرآن که می‌‌فرماید «الرّجال قوّامون علی النساء» اینطور بیان می‌‌کنند که اسلام سرپرستی زنان را به عهده مردان گذاشته و به مردان حق حکمرانی بر زنان را داده است، پس مردان هرطور که صلاح بدانند و بخواهند می‌‌توانند با زنان رفتار کنند، آیا چنین برداشتی از این آیه درست است و منظور قرآن همین می‌‌باشد؟

جواب سؤال2:
معنای آیه شریفه؛ حکمرانی مطلق مردها بر زنها نیست، بلکه وظیفه سرپرستی بر عهده مردان است.
برای توضیح این مسئله لازم است که ببینیم مراد از برتری مردان دراین آیه شریفه چیست و فلسفه‌‌ی این امر چه می‌باشد؟
«
قوّام» به کسى گفته مى‏شود که تدبیر و اصلاح دیگرى را بر عهده دارد، وشرط سرپرستى و مدیریّت، داشتن لیاقت تأمین و اداره زندگى است(تفسیر نور،ج‏2، ص: 282)
باید توجه داشت که خانواده، یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زیرا رهبرى و سرپرستى دستجمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد، در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده و دیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد. قرآن در اینجا تصریح مى‏کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود(اشتباه نشود منظور از این تعبیر، استبداد و اجحاف و تعدى نیست بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورت‏هاى لازم است. این مسئله در دنیاى امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیئتى(حتى یک هیئت دو نفرى) مامور انجام کارى شود حتما باید یکى از آن دو، «رئیس» و دیگرى «معاون یا عضو» باشد و گر نه هرج و مرج در کار آنها پیدا مى‏شود ). سرپرستى مرد در خانواده نیز از همین قبیل است.(تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 371)
پس باید ببینیم که در امور خانواده این شایستگی ولیاقت در وجود مرد نهفته است یا در وجود زن و برای دانستن این مسئله لازم است به اصل خلقت مرد و زن برگردیم و وظیفه هریک از مرد و زن را در فلسفه خلقت و آفرینش انسان بررسی نمائیم.
اختلاف طبیعی مرد و زن
این حقیقت قابل انکار نیست که تفاوت‌‌های زیادی بین زن و مرد، هم ازنظر جسمی و هم ازنظر روحی وجود دارد. این تفاوت ها یک امر طبیعی است و برای کمال آفرینش و رفع نیازمندی‌‌های نوع انسانی لازم است و چنین تفاوت‌هایی در میان خود مردان نیز به چشم می‌‌خورد. برای نمونه:
همه انسان ها دراصل داشتن استعداد با هم مساوی اند، ولی درخصوصیت آن، براساس حکمت بالغه الهی، متفاوت از هم آفریده شده‌‌اند، تا با شکوفا شدن این استعدادهای مختلف، نیازمندی‌‌های اجتماعی انسان، در زمینه‌‌های متعدد تأمین گردد. مثلاً جامعه نیازمندی‌‌های مختلفی دارد، هم درزمینه مواد غذایی، هم در زمینه بهداشت و هم در زمینه عمران و، حکمت بالغه آفریننده، ایجاب نموده است که برای تأمین این نیازمندی ها، انسان ها را با استعداد‌‌های گونان بیافریند، تا با شکوفا شدن این استعدادها، ما یحتاج جامعه برآورده گردد.
برهمین اساس در یکی استعداد دکتر شدن، و در دیگری استعداد کشاورزی یا مهندسی و بیشتر وجود دارد. و هر کدام بر اساس وظیفه‌ای که دارد دراستخدام جامعه قرار می‌گیرد و بخشی از نیازمندی‌‌های اجتماعی را تأمین می‌‌نماید و این حقیقت را قرآن کریم چنین بیان می‌‌فرماید:
«
أهم یقسمون رحمةربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمة ربک خیر مما یجمعون»(زخرف:32)؛ «آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می‌‌کنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده(همدیگر را یاری رسانند)، و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوری می‌‌کنند بهتر است».
همان گونه که اختلاف در خصوصیت استعدادها، هرگز مایه برتری انسان بر انسانی دیگر نمی‌‌باشد؛ آفرینش طبیعی مرد و زن نیز این چنین است که در اصل انسانیت مشترکند ولی از نظر طبیعت آفرینش، با هم فرق می‌‌کنند و این تفاوت در خصوصیت مرد بودن و زن بودن، برای تکمیل آفرینش ورفع نیازمندی‌‌های طبیعی زندگی وکمال یافتن حیات اجتماعی است، زیرا اختلاف در خصوصیت آفرینش، بقاء نسل انسان را تضمین، و زمینه ایجاد محبّت در اجتماع وحرکت وتلاش به سوی کمال را فراهم می‌‌سازد.
اگر غیر از این می‌‌شد، آفرینش ناقص می‌‌گردید؛ و کمال اجتماعی در همین است که هم مرد باشد و هم زن، و هرکدام مشغول به وظایف مربوط به خودش باشد، و نظام احسن تکوین وتشریع خداوند، اقتضای چنین طرّاحی و ترسیمی را از جایگاه و نقش مرد وزن داشته است.
علاوه بر اختلاف جسمی، از نظر روحی نیز تفاوت‌‌هایی درآفرینش این دو جنس قرار دارد که آن هم به خاطر کمال حیات اجتماعی است. دراین زمینه به نظریات برخی از دانشمندان توجه نماییم.
نظر بعضی از دانشمندان در اختلاف جسمی و روحی بین زن ومرد:
الکسس‌کارل فیزیولوژیست وجراح زیست شناس معروف فرانسوی که شهرت جهانی دارد در کتاب «انسان موجود ناشناخته» می‌گوید: «زن ومرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفریده شده‌اند واین اختلافات وتفاوت ها، وظایف وحقوق آنها را متفاوت می‌‌کند».
«
ژاک لوربیت» درکتاب «زن در مقابل معلم» می‌گوید: «به طور قطع زن ومرد از لحاظ قوای جسمانی ودماغی واحساسات طبیعی با هم تفاوت دارند لکن این اختلاف دلیل تنـزل زن نیست».
دانشمند ایتالیائی به اسم مانتجازا، استاد علم وظائف الاعضاء(فیزیولوژی) درکتاب «فیزیولوژی زن» می‌‌گوید: «زن و مرد در مقام فیزیولوژی با هم اختلاف کامل دارند، ولی هیچ یک قوی ترازدیگری نیست،(این)اختلاف، نتیجه اختلاف وظیفه است».
اختلاف حقوق به خاطرتفاوت وظایف:
نکته جالبی که در کلام این دانشمند و در کلام الکسس کارل مشاهده می‌‌شود اینست که می‌‌گوید، تفاوت وظیفه و حقوق، بر اساس اختلاف طبیعی آنها است، یعنی هر کدام در دستگاه آفرینش، مطابق وظیفه‌‌ای که از نظر خلقت دارد، دارای حقوق می‌‌باشد واین بیان همان حقیقت است که: هر یک از مرد و زن وظائفی در دستگاه آفرینش دارد که از نظر جسمی و روحی هم مطابق با همان وظائف خلق شده است. مرد از نظرجسم نیرومند تر از زن آفریده شده است و هم چنین از نظر روحی در مردان قوه تعقل و تفکر بیشتر از زنان وجود دارد و در زنان قوه عاطفه و احساس ومحبّت بیشتر است. در مردان نوعا شجاعت در مقابل حوادث پیشی گرفته و مرد را قهرمان میدان زند گی قرار داده است ولی در نوع زنان صبر و شکیبائی سبقت گرفته است. همه اینها به خاطر تفاوت وظایف زن ومرد می‌باشد. برای نمونه، از آنجا که زن پایگاه پیدایش وجود انسان است و رشد نونها‌لان در دامن او انجام می‌‌پذیرد، از نظر جسمی هم متناسب با حمل وپرورش و تربیت کودکان آفریده شده و از نظر روحی هم سهم بیشتری از عواطف واحساسات دارد[تا فرزندان را با محبّت وعاطفه تحویل اجتماع بدهد].
قانون زندگی، آنچنان دو جنس زن و مرد را به هم مرتبط ساخته که کمال هر یک جز در کنار دیگری ممکن نیست، و این تنوع در خلقت، نه تنها عامل بقای نسل انسانی است بلکه عامل تکامل، محبت و الفت نوع نیز می‌‌باشد، این کمال والفت در صورتی بیشتر می‌‌شود که هرکدام به وظایف خاص خود عمل نماید.
با توجه به تفاوت جسمی و روحی که میان زن و مرد وجود دارد، هر کدام دارای وظیفه مشخص و معین در امور خانوادگی واجتماعی هستند که اگر وظایف مرد به زن و بالعکس داده شود و یا تساوی در تمام کارها باشد، مخالف با فطرت آفرینش و برخلاف عدالت انسانی است، لذا هرکدام باید به وظیفه خود عمل نماید تا از مزایای وجودی خویش بهره‌‌مند گردد.
اسلام با رعایت همین عدالت دربرخی کارهای اجتماعی که نیاز به دقت بیشتردارد. مانند سرپرستی کانون خانواده وغیره، مرد را مقدم بر زن داشته است و این تقدّم یا قوام بودن مرد بر زن، به خاطر برتری مرد در اصل خلقت نمی‌‌باشد، بلکه به خاطر وظیفه طبیعی و توانمندی جسمی مرد است، چون در مسائل اجتماعی و شم اقتصادی، تلاش وکوشش برای تأمین نیازمندی‌‌های لازم و اداره زندگی را مرد بهتر می‌‌تواند به عهده بگیرد. و به این جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلکه در امور اجتماعى مانند قضاوت و جنگ نیز بر زنان مقدّمند، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»، «وَ بِما أَنْفَقُوا» و به این خاطر نفرمود: «قوّامون على أزواجهم»، زیرا که مسئله‏ى زوجیّت مخصوص زناشویى است و خدا این برترى را مخصوص خانه قرار نداده است. گرچه برخى زنان، در توان بدنى یا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه، باید عموم را مراعات کرد، نه افراد نادر را.
نتیجه سرپرستى و قیمومیت مرد بر زن و سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانى آنها است و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر، زیرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهیزگارى دارد، بلکه به خاطر تفاوتهایى است که خداوند از نظر آفرینش، روى مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده.
در قسمت آخر مى‏‌‌فرماید: «و نیز این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند»، و این قوام و سرپرستی یک وظیفه طبیعی برای مردها است نه امتیاز معنوی.

 


3.
گفته شده در برخی از نسخه‌‌های نهج البلاغه آمده است که حضرت علی(ع) زنان را ناقص العقل دانسته‌‌اند. به نظر شما این سخن حقیقت دارد؟ در صورت صحت انتساب این گفته به حضرت، آیا منظور اینست که درک و شعور زنان از مردان کمتر بوده و از نظر عقلی دچار نقص می‌‌باشند یا مراد چیز دیگری بوده است؟

جواب سؤال3:
حدیث مذکور صحیح است ولی برای دانستن مفاد صحیح این نوع روایات، ابتدا لازم است به چند نکته اشاره کنیم؛
1-
از نظر اسلام، ملاک برتری زن و مرد بر همدیگر طبق تصریح قرآن؛ «تقوی و پاکدامنی» است و معصیت کار، ناقص العقل است و لو مرد باشد و پاکدامن، کامل العقل است ولو زن باشد.
2-
در روایات «نقص عقل» صفت ویژه انحصاری برای زنان نیست، بلکه همین وصف به مردان و نوع انسانی هم نسبت داده شده است. مثلاً امام علی(ع) می‌‌فرمایند: «إعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله»؛ «خودبینی شخص، نشانه ضعف(کمی و نقصان) خرد اوست». در این سخن، عُجب و خودمحوری، عامل نقص عقل شمرده شده است.
در روایت دیگر، پیروی از امیال و هواهای نفسانی، عاملی برای نابودی عقل شمرده شده است. بنابراین، شاید حدیث رسیده در باب نقص عقل زن، از همین دست احادیث باشد که منظور از آن، بیان حالتی است که عارض انسان می‌‌گردد، و کسانی که دارای صفت عجب، خودبینی، خودمحوری و... هستند، از کارایی عقلشان کاسته می‌شود، و آنان را دچار کم خردی می‌‌سازد، و هنگامی که این صفت ها با تربیت و تهذیب نفس از درون زدوده شد، موانع کارایی و روشنگری‌‌های عقل کنار می‌‌رود و دوباره عقل طبیعی انسان بارور می‌‌گردد.
از طرفی دیگر، فهم ما نسبت به درک معانی و منظور بعضی از احادیث کوتاه است. مثلاً در حدیثی، امام(ع)، زن را به دنده کج تشبیه نموده و می‌‌فرماید: «مَثَل زن مَثَل دنده کجی است که اگر به همین صورت بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود،(یعنی کجی را برطرف کنی) می‌‌شکند»؛ که غرض، کجی(به معنای ظاهری آن) نیست، زیرا دنده هیچ گاه راست نیست، بلکه اشاره به جایگاه دنده در بدن است، که حافظ اسرار بوده و خون ساز است و... زن نیز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهای خانواده جاری می‌‌کند و باعث چرخش حیات جامعه است و... دنده تا زمانی کارآیی دارد که وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر کسی بخواهد آن را راست کند، دیگر حافظ اسرار نیست و خون سازی ندارد.(کارآیی خود را از دست می‌‌دهد).
اینک با توجه به مطالب گذشته می‌‌گوییم: عقلی که در نهج البلاغه از امام علی(ع) درباره زنان نقل شده، ممکن است به معنای عقل تجربی و ابزاری باشد. یعنی: عقلى که دراین جا موردنظراست «عقل ابزارى» است که در تدبیر امور مادى و دنیایى به کار مى‌‌آید و هیچ ربطى به عقل کمالى ندارد. آنچه که ملاک انسانیت انسان است و به واسطه آن شخص به خداوند تقرب یافته و به کمال و سعادت دست مى‌‌یابد در زن و مرد یکسان است. کمتر بودن عقل ابزارى در زن ارتباط دقیق با مسوئولیتى دارد که به طور طبیعى و تکوینى بر دوش او نهاده شده است. به عبارت دیگر زندگى انسان لوازم و نیازهاى گوناگونى دارد که هر یک از آنها ابزارهاى ویژه‌‌‌اى مى‌‌طلبد. خداوند متعال در نظام زیباى هستى هر یک از دو جنس زن و مرد را به گونه‌‌ی خاصى و با ویژگى‌‌هاى ذاتى متمایزى آفریده و هر یک را با ابزارهاى ویژه‌‌اى مجهز ساخته است. در این راستا زن را کانون مهر و عطوفت و دلربایى قرار داده و مرد را مظهر قدرت و تدبیر.
بنابراین زن از جهاتى بر مرد برترى دارد و مرد در جهتى دیگر و هر یک به تناسب این ویژگى ها رسالتى ویژه بر دوش دارند. آن گاه هر دو را مکمل یکدیگر و زندگى را براساس آن کانونى از مهر و صفا و تدبیر و فعالیت قرار داده است.


4.
در صورتی که زن تمایل به برقراری روابط زناشویی با شوهرش داشته باشد و مرد از انجام این کار امتناع ورزد، آیا مانند زن که در صورت امتناع، موجب ارتکاب حرام می‌‌شود، برای مرد هم گناهی منظور می‌‌شود؟

جواب سؤال4:
احتیاط آن است که مرد در هر چهار شب یک مرتبه، هم خوابی با زن داشته باشد و در هر چهار ماه یک مرتبه نزدیکی داشته باشد و مرد نباید زن را به کلی در مسئله جنسی ترک کند و اگر زن اظهار نیاز جنسی کند، خوب است مرد پاسخ مثبت بدهد و اگر مرد توجه نکند و به خاطر آن زن به گناه کشانده شود، بر مرد واجب می‌‌شود که با پاسخ مثبت دادن به نیاز جنسی زن، او را از گناه نجات دهد.

 

 

  • amirali alavi
  • ۰
  • ۰

پرسش :

اینکه متعه (ازدواج موقت) را عمر بن خطاب تحریم نموده و تغیر سنّت داده است ادعائی بدون دلیل است، چرا که پیامبر -صلی الله علیه و سلم- در موارد خاصی مانند جهاد آن را مجاز کرده بود. و بعد هم آن را تحریم نمودند دلیلی بر آن وجود ندارد.


پاسخ :

در این مورد به دو مطلب باید پرداخت گردد:
اول؛ رد ادعای نسخ آیه متعه دوّم؛ رد این ادعا، که متعه از سوی عمر بن الخطاب تحریم نشده است.
اما بخش نخست در قرآن، آیه‌ای مختص به متعه که در سورة نساء آیه 24 [1] آمده است برخی ادعا می کنند این آیه نسخ شده است در حالی که هیچ‌گاه آیات قرآن با خبر و روایات نمی‌تواند نسخ شود. به گفته امام شافعی؛ «هیچ‌گاه نمی‌توان آیة قرآن را با خبر و روایات نسخ نمود و ناسخ آیات قرآن منحصراً باید آیه دیگری از قرآن باشد.» مدعیان نسخ آیة متعه به چند آیه از قرآن اشاره می‌کنند، که از جملة آن‌ها آیة‌ 5 و 6 سورة مؤمنون است که می فرماید: «و آنها دامان خود را حفظ می کنند تنها آمیزش جنسی به همسران و کنیزان خود دارند که در بهره گیری از آنتها ملامت نمی شوند

در جواب آن می‌گوییم: در این آیات سخن از زوجیت است و از لوازم زوجیت، ارث بردن زوجین از هم دیگر است، و چون در متعه، طرفین از یکدیگر ارث نمی‌برند، پس متعه، زوجیت شناخته نمی‌شود، گرچه این جواب کامل نیست زیرا لازمة زوجیت ارث بردن نمی‌باشد. و چرا که بسا زوجیت باشد و زوجه هم، دائمه ‌باشد، ولی توریث بین زوجین نباشد و زوجه از زوج خود ارث نبرد مانند زوجه ذمیة دائمه و زوجة قاتله. چون لازم از بین رفت، پس ملزوم نیز از بین می‌رود. اما چون آیة متعه در سورة نساء وارد شده و سورة نساء مدنی است و سورة مؤمنون مکّی می‌باشد لذا آیة‌ متعه بعد از آن آیه نازل شده و است معقول نیست که ناسخ قبل از منسوخ نازل شده باشد.

در جواب آنان که می‌گویند نسخ آیه متعه، به آیة طلاق است.[2] می‌توان گفت: الف- شرط زوجیت این نیست که بتوان زن را طلاق داد، چه بسا زوجه‌های دائمه‌ای هستند که طلاق ندارند؛ مانند زوجة مرتده و زوجة‌ دائمه ملاعنه که اینها بدون طلاق رها می‌گردند. ب- طلاق فرع بر باقی بودن ‌آثار نکاح است. و در مورد متعه با تمام شدن مدّت متعه اساساً؛ نکاحی باقی نمی‌ماند تا بشود صیغهء طلاق جاری نمود و قبل از انقضای مدت هم اگر زوج از حق خود گذشت و بذل مدت نمود، باز نکاحی باقی نمی‌ماند تا طلاق واقع گردد. پس، ادعای نسخ آیة متعه به آیة طلاق صحیح نیست.
امّا جواب آنان که می‌گویند، نسخ آیة متعه به آیه عدّه[3] می‌باشد، بدین خاطر که عده در نکاح متعه کمتر است. آن هم صحیح نیست، زیرا متعه هم دارای عده است بر فرض آن که عده متعه کمتر باشد، این تقلیل مدت به دست خود شارع است، وبه موجب خبر موثق جایز گردیده است، صدمه‌ای به زوجیت متعه نمی‌زند، بنابراین نمی‌توان قلّت مدت عده را حمل به نسخ نمود.
امّا جواب آنان که می‌گویند: نسخ آیه متعه، به آیة حرمت می‌باشد[4]، چرا که متعه داخل در محرمات نکاح است. این تصور نیز باطل است، زیرا آیة متعه، از آیة تحریم مستثنی شده است و این امر از بدیهیات است، که حکم مستثنی غیر از مستثنی منه می‌باشد. در نهایت می‌توان گفت؛ هیچ یک از آیات شریفة مذکوره را نمی‌توان، ناسخ آیة متعه دانست.
اما اینکه ادعا شده است؛ دلیلی بر منع عمر بن خطاب از متعه نداریم، سخنی بی‌پایه است. چرا که بسیاری از بزرگان اهل سنت به این مطلب اذعان و تصریح دارند، ما برا ی روشن شدن مطلب، به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم.
الف- از ابی رجاء نقل شده که می‌گوید: آیه متعه در کتاب خدا نازل شده و رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- ما را به انجام آن امر فرمود و آیه‌ای که آن را نهی و نسخ نموده باشد نازل نشده است و بعداً مردی برای خودش گفت آنچه می‌خواست،[5]
ب- در زمان رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- ما متمتع می‌شدیم و مردی هر آنچه می‌خواست برای خودش گفت. [6]
ج- از جابر بن عبد الله نقل شده است؛ ما با یک مشت خرما وآرد متعه می‌کردیم، در عهد و ایام رسول اکرم -صلی الله علیه و سلم- و ابوبکر. تا آنکه عمر آنرا نهی کرد. [7]
د- از عروة بن زبیر نقل است، که خوله دختر حکیم وارد بر عمر شده وگفت: ربیع بن امیه استمتاع کرد و از زنی کامیاب شد و آن زن آبستن شد. پس عمر بیرون رفت در حالی که عبایش را از ناراحتی می‌کشید گفت؛ این متعه است اگر من جلوتر دربارة آن رأی داده بودم، هر آینه او را سنگسار می‌کردم. [8]
و- از حَکم پرسیدند آیا آیة متعة نساء منسوخه است؟ گفت: خیر. و علی -علیه السلام- فرمود: اگر عمر نهی از متعه نکرده بود، کسی زنا نمی‌کرد مگر شقی و جنایتکار. [9]
ش- از ابی جریج نقل است که ابن عباس می‌گفت؛ خداوند بر عمر رحم کند، متعه نبود مگر رحمتی از خدا که با مجاز کردن آن بر امت محمّد -صلی الله علیه و سلم- ترحم کرده بود و اگر عمر آنرا نهی نمی‌کرد کسی محتاج به زنا نمی‌شد مگر اندکی از مردم پست وبدبخت [10].
ک- از ابی سعید خدری و جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است، ما تا نیمی از خلافت عمر، صیغه می‌کردیم تا آنکه عمر مردم را از آن کار منع کرد.[11]
هـ- ابی رشد می‌گوید: ما در زمان رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- و ابوبکر و نیمی از خلافت عمرصیغه می‌کردیم سپس عمر مردم را از آن نهی کرد [12].
ی- آخرین دلیل گفتة خود خلیفه دوم می‌باشد که: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله -صلی الله علیه و سلم- و أنا انهی عنهما و أعاقب علیهما متعة الحج و متعة النساء»[13].

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.
حیات عمر بن خطاب، تالیف بکری.[1]- «فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضةً».
[2]-
طلاق/1.
[3]-
بقره/228، که می فرماید: «زنان مطلقه باید به مدت سه بار عادت ماهانه، انتظار بکشند(وعدّه نگه دارند)».
[4]-
نساء/23، که می فرماید: «حرام شده بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهران و...».
[5]-
صحیح مسلم، ج1، ص 474 ، و قرطبی، ج2، ص 365.
[6]-
صحیح بخاری، ج3، ص 151.
[7]-
صحیح مسلم، ج1، ص 395، و ابن ربیع، تیسیر الوصول، ج چهارم، ص262، و ابن حجر، فتح الباری، ج9، ص141.
[8]-
مالک، موطا، ج2، ص30، و شافعی، کتاب الام، ج7، ص 219، و بیهقی، سنن الکبری، ج7، ص206.
[9]-
تفسیر طبری، ج 5، ص 9، تفسیر رازی، ج3، ص200، تفسیر ابی حیان، ج 3، ص 218، تفسیر الدر منثور، ج2، ص140.
[10]-
جصاص، احکام القرآن، ج 2، ص 179، و ابن رشد، بدایه المجتهد، ج2، ص58، ابن رشد، النهایه، ج2، ص249، تاج العروس، ج10، ص200.
[11]-
عمدة القاری، ج8 ، ص310.
[12]-
بدایه المجتهد، ج3 ، ص58.
[13]-
جاحظ، البیان والتبیین، ج2، ص223، احکام القرآن جصاص، ج1، ص342 و ص345، و ج2، ص714، تفسیر قرطبی، ج2، ص370، ضوء الشمس، ج2، ص94، ابی صالح وطحاوی، ص294.

 

  • amirali alavi